۰
سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۵۸
نقد مصطفی محمودی بر فیلم مستند «معلق» ساخته محمد کارت

پازلی از آن روی سکه سینما

چهارمین مستند "محمد کارت" بر خلاف سه اثر قبلی این فیلمساز، فاصله بیشتری از سینمای مستند گرفته و داستان و روایت داستانی را به شکل بسیار پر رنگ تری در خود جای داده است.
پازلی از آن روی سکه سینما
زمانی که به تماشای "معلق" نشستم مدام این ذهنیت درونم شکل می گرفت که شاید این فیلم آخرین اثر کارت در حوزه سینمای مستند و مقدمه ای برای ورود او به دنیای ساخت فیلم بلند باشد.
مضمون "معلق" در سینمای ایران تازگی چندانی ندارد: قصه "صفر محمدی"، جوان  شهرستانی عشق سینما که اندک اندک به دوران میانسالی می رسد و آرزوهای بزرگی برای خود در سینمای ایران در سر دارد. او در نقش تدارکات فیلم به گروه سازنده فیلم سینمایی "استراحت مطلق" عبدالرضا کاهانی می پیوندد و بیننده همراه با او از مصائب فیلمسازی در کشور تا اکران و وضعیت عشاق سینما تا حدی آشنا می شود. فیلم در بستر ژانر اجتماعی روایت می شود و دارای قصه و خط داستانی است و به همین دلیل نیز معتقدم که ردپای سینمای قصه گو در "معلق" حضور پر رنگی دارد.
مشکلات ورود و حضور در سینمای ایران به ویژه برای علاقه مندان شهرستانی و موانع ساخت فیلم و فیلمسازان مستقل در سینمای ایران، دو محور اصلی داستان فیلم "معلق" هستند که البته داستانک های دیگری نیز به آن اضافه شده و همین دو مضمون اصلی فیلم به دفعات در فیلم های دیگر سینمای ایران به تصویر کشیده شده است و چنانچه بخواهیم از این منظر به "معلق" نگاه کنیم با اثری مواجه می شویم که شاید نمونه های بسیار قوی تر و بهتری از آن را در سینمای خودمان سراغ داشته باشیم. اما آن نکته ای که باعث می شود تا "معلق" متفاوت تر از سایر آثار مشابه خودنمایی کند همان داستانک هایی است که در حاشیه دو مضمون اصلی اثر قرار گرفته اند و فیلمساز عامدانه یا نا آگاهانه از کنار آنها عبور کرده است و معتقدم همین داستانک ها تشکیل دهنده لایه های زیرین اثر محسوب شده و اتفاقا می بایست فارغ از روساخت "معلق"، بیشتر توجه مان را به همین زیر ساخت ها معطوف کنیم. زیر ساخت هایی که خود به تنهایی قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم مستند را داشته و دارند  اما در این فیلم همگی در جهت پیشبرد قصه در خدمت دو مضمون اصلی قرار گرفته اندکه به تعدادی از آنها اشاره می کنم:
1- دوستان جوان صفر: دو سه جوان که احتمالا دانشجو یا همشهری صفر هستند و او در سفر به تهران در منزل ایشان سکنی می گزیند. جوانانی که عشق سینما نیستند اما علاقه مند سینما هستند و پابه پای صفر در جای جای قصه حضور دارند.
2- بی رحمی ارتباطات در سینما: این عنصر در چند بخش داستان به خوبی خودنمایی می کند: صحنه ای که تصور تماشاگر این است که صفر قرار است تصویر بردار پشت صحنه فیلم باشد اما در می یابیم که او تنها تدارکات فیلم است و بس! صحنه دیگری که قرار می شود تصویر بردار پشت صحنه (محمد کارت) جای صفر را بگیرد و کینه ای که شکل می گیرد در انتها مبدل به دوستی و ساخت یک فیلم مستند می شود. صحنه دیگر برخورد متضاد و متناقض گروه سازنده فیلم "استراحت مطلق" با صفر است که در جای جای فیلم بر بی رحمی ارتباطات در سینما تاکید می کند.
3- عاقبت سینما برای هنرورها: در سکانس راه آهن یکی از درخشان ترین بخش های "معلق" را شاهد هستیم. هنرورانی که زندگی خود را پای عشق شان سینما گذاشته اند و حداکثر سهم شان از سینما حضور نامحسوس در فیلم به عنوان رهگذر و عابر و غیره بوده و بس و در مقابل دوربین سخن گفته و از سابقه کاری خود و عشق شان به سینما می گویند. این صحنه تلنگری است بر عاقبت صفر و امثال او در سینمای ایران.
از این دست صحنه ها در فیلم معلق بسیار هستند و همانگونه که پیشتر نیز اشاره کردم محمد کارت به شکلی عامدانه یا نا آگاهانه فقط به یک اشاره به آنها در فیلم اش بسنده کرده است و بس. و البته همین اشارات که به شکل یک پازل در بخش های گوناگون اثر پراکنده شده اند به خوبی پیام خود را به مخاطب منتقل می کنند. خرجش فقط کمی حواس جمع و فاصله گرفتن از دو مضمون اصلی یا همان روساخت داستان و توجه بیشتر به زیر ساخت یا همان داستانک ها و البته توجه به کلیدی ترین بخش که نام فیلم است. زمانی که به معنای "معلق" در لغتنامه های مختلف رجوع می کنیم با کلماتی همچون: آویزان و آویخته شده و امثال آن مواجه می شویم. و زمانی که آن را به شخصیت صفر و آرزوهایش در سینما و کلیت قصه تعمیم می دهیم آنگاه می بایست هوشمندی درانتخاب نام فیلم را تحسین کنیم.
کات های مکرر و تدوین مناسب نیز از جمله نکات ارزشمند فیلم است که سبب می شود با وجود محدودیت فضای قصه و رفت و برگشت داستان از خانه دانشجویی (مجردی) به صحنه فیلمبرداری "استراحت مطلق"، بیننده دچار کرختی و خستگی نشود و البته در این بین باید به پایان فیلم و نقطه نهایی آن اشاره کنم که با وجود تلخی بسیارش یکی از زیباترین سکانس های سینمای ایران است. آنجا که خبرنگاران و دوربین ها و میکروفن ها در مراسم اکران فیلم "استراحت مطلق" باز هم به سراغ چهره ها می رود و سینما و جذابیت هایش صفر و امثال او را فراموش می کند و تلخی پس از آن که تمام کاخ آرزوهای صفر را فرو می ریزد و او در می یابد که تنها شبحی از او در فیلم آورده شده و پس از آن تنها و پیاده در کلانشهر شلوغ و پرترافیک تهران گم و شاید فراموش می شود.
با وجود تمام نکات ذکر شده همچنان اما معتقدم "معلق" قبل از آنکه متعلق به سینمای مستند باشد وامدار سینمای قصه گوست و اگر زمان فیلم مقداری دیگر افزایش می یافت به راحتی قابلیت تبدیل به فیلم بلند را دارا بود و به همین دلیل همچنان و مصرانه معتقدم "معلق" جزو آخرین تمرینات و اتودهای محمد کارت برای ورود جدی به عرصه فیلمسازی بلند و اکران است.
عضو انجمن منتقدان و نویسندگان خانه سینما
 
کد مطلب: 1475
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *