۰
سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۱۶
نقد عزيزالله حاجي مشهدي بر فيلم مستند «زمناكو» ساخته مهدي قربان پور

چيزي شبيه معجزه !

تازه ترين فيلم مستند "مهدي قربان پور" يعني " زمناكو" (1394) با محوريت موضوع بازيابي هويت از دست رفته ي يك كودك "كرد" كه در جريان بمباران شيميايي حلبچه نا پديد مي شود و بيست واندي سال بعد ، به آغوش خانواده يي باز مي گردد
چيزي شبيه معجزه !
تازه ترين فيلم مستند "مهدي قربان پور" يعني " زمناكو" (1394) با محوريت موضوع بازيابي هويت از دست رفته ي يك كودك "كرد" كه در جريان بمباران شيميايي حلبچه  نا پديد مي شود و بيست واندي سال بعد ، به آغوش خانواده يي باز مي گردد كه تنها يك مادر رنجديده و داغدار از جمع پرشمار آن باقي مانده است، كاري تماشايي و در خور اعتناست كه مي تواند براي مستندهاي از اين دست، در كنار همه ي امتيازهاي فني – حرفه يي اش از فيلمبرداري گرفته تا تدوين،  انگاره يي مناسب براي پژوهش هاي پيش از توليد نيز به حساب آيد.
در فيلم هاي مستند نه تنها كشف ويا شكار موضوعي بكر ودست نخورده، داراي اهميت فراواني است ، انتخاب رويكردي درست وسنجيده براي بيان درونمايه يي دلنشين وتاثير گذار نيز اهميت زيادي دارد. در اين گونه مستند ها كه در نگاه اول به جز اندكي خاطره ونقل قول برخي از آدم ها، سند معتبر ديگري در دست نيست ، پيدا كردن مسير درست وسنجيده وطراحي شده يي براي بازسازي واقعيت ها، بسيار دشوار به نظر مي رسد.شايد يكي از سنجيده ترين كارها براي توليد چنين آثاري ، انتخاب يك طرح تحقيقي وپژوهشي درست و علمي است. طرحي كه از نقل قول ها وخاطره هاي كم رنگ آدم ها تنها به عنوان يك رد پاي كوچك  و نشانه يي كم رنگ سود جويد و با درپيش گرفتن روش هاي ثمر بخشي چون : تحقيق ميداني و تصويري و بهره برداري از اسناد ومدارك مكتوب موجود در جاها و مكان هايي كه به  بازشناسي آدم اصلي ومحوري چنين فيلم مستندي كمك مي كند ، بتواند از نتيجه  ي چنين پژوهشي به سود درونمايه ي فيلم ، بهره برگيرد.
"زمناكو" را بايد يك مستند تاثير گذار اجتماعي دانست كه با پرداختن به يكي از پيامدهاي دردناك ومصيبت بار جنگ ، بار ديگر از زاويه يي تازه به موضوع بمباران شيميايي مردم بي دفاع  حلبچه ، به عنوان يكي از نادر ترين نمونه هاي تاريخي نسل كشي مردم كرد عراقي در تاريخ معاصر، اشاره دارد و در كنار بسياري از فيلم هاي مستند يا داستاني به خوبي توانسته است از عهده ي زشت انگاري پديده ي شوم جنگ و نمايش آن به عنوان شوم ترين پديده هاي ويرانگر، برآيد.
صرف زماني بيش از دو سال  براي توليد چنين اثري كه بدون تحقيق دقيق و سنجيده  هرگز ميسر نمي شد ، نشان مي دهد كه هم فيلمساز( مهدي قربان پور ) وهم تهيه كننده ي فهيم چنين اثري ( محمد شكيبا نيا) ، به خوبي مي دانستند كه در توليد فيلمي كه با  توجه به پراكندگي مكان هاي فيلمبرداري اش ( تهران ، مشهد، حلبچه وسليمانيه عراق ) بخواهد باطرحي درست وسنجيده پيش برود ، جز با شكيبايي و صبر وحوصله و وسواس نمي توان راه به جايي برد.
فيلم با تصويري از  دوره ي جواني و نزديك به امروز – 22 سالگي - "علي كياني" در كوپه يك قطار مسافربري آغاز مي شود. با درهم آميزي هاي ظريفي از تصاوير سياه وسفيد مربوط به گذشته از جمله عكسي از دوران نوزادي وي ، بي هيچ حاشيه يي مارا در جريان اصلي ترين دغدغه ي ذهني علي يعني گم شدن وناپيدا بودن خاطرات دوران كودكي اش ( خاطرات چهل روز اول زندگي اش) نزديك مي كند.
مجتمع مسكوني پرديس مشهد ، به عنوان مكاني آشنا براي اسكان آوارگان جنگ تحميلي  و محل مسكوني برخي از خانواده ي  هاي شهداي جنگ ، نقطه ي آغازي براي بازيابي  خاطره هاي مشترك علي با اطرا فيان او – يعني يك خانواده ي جنگزده ي آباداني كه از نگاه وي به عنوان مادر ( كبري) يا خاله ، برادرانش ( سعيد و... )  شناخته مي شوند ، به مخاطبان فيلم معرفي مي گردند.
وجود برخي نشانه هاي كوچك در دوران كودكي علي ، از جمله همراه نبودن پدرش در جشن تكليف مدرسه  و ماجراي نداشتن شناسنامه وتلاش اطرافيانش براي تهيه ي يك سند هويت – كه با گرفتن كارت اتباع خارجي براي او به انجام مي رسد ! – نخستين پرسش هاي بي پاسخ را در ذهن او زنده مي كند . پرسش هايي كه مخاطبان چنين اثري را نيز به كنجكاوي وا مي دارد تا از سوي فيلمساز براي پرسش هايشان پاسخي بيابند. پاسخي كه مسئله ي اصلي خود فيلم نيزمربوط  بوده وگره گشايي نهايي آن مي تواند به اقناع ذهني و روحي مخاطبان چنين اثري منجر شود.
كبري ( مادر علي ) كه بعد از تصادف با موتور و قطع پايش در بيمارستان ، ديگر حال وروز خوشي ندارد ، خيلي زود نيز از دنيا مي رود و علي را تنها مي گذارد.  فيلم تصاويري از تنهايي علي در همان مجتمع مسكوني به ما ارايه مي دهد كه صد البته نقطه ي شروعي تازه براي ادامه ي كنجكاوي هاي علي در مسير باز يابي هويت گمشده ي اوست. شايد بتوان آشنايي علي با " انجمن حمايت از قربانيان بمباران هاي شيميايي" را نقطه ي عطف مهمي براي گام هاي بلند بعدي او تلقي كرد. پرواز به اقليم كردستان و رسيدن به سليمانيه وحلبچه ، براي باقي ماجراهاي فيلم زمناكو – كه در عمل ساختاري مستند داستاني پيدا كرده است ، بستري مناسب مي سازد.
طراحي بخش هايي كه بيش تر به برنامه هاي غافلگيركننده ي نمايش هاي زنده ي تلويزيوني شباهت دارد، به دليل نوع طراحي ،براي استمداد طلبيدن از مردم حلبچه و دعوت براي آزمايش "دي-ان- اي"  خانواده هايي بوده است كه در ماجراي بمباران شيميايي حلبچه كودكان نوزاد و سي- چهل روزه ي خود را گم كرده بوند.
پيدا شدن  "فاطمه محمد صالح محمود" مادر واقعي علي ( زمناكو) كه تنها زندگي مي كند و شور وشادي دروني فيلم كه سردي وتلخي هاي ناشي از مصايب بي انتها وپايان ناپذير مردم حلبچه را از طريق تصاوير آرشيوي مربوط به فاجعه ي بمباران شيميايي در جاي جاي فيلم به رخمان مي كشد، ،با پيدا شد ن مادر زمناكو و ازدواج وسر وسامان يافتن او ، با پايا ني خوش  به انجام مي رساند و چيزي شبيه معجزه رخ مي دهد!
فيلمساز اما  هنوز براي خودش وهمه ي ما يك پرسش را بي جواب مي گذارد. اين پرسش كه چرا به راستي عزم واراده يي جدي براي پيدا كردن راه ها وشيوه هايي درست وعالمانه – از جمله همين روشي كه منجر با بازيابي هويت گمشده ي زمناكو منجر شده است ، در ميان مسئولان مربوط به اين امور در كشورهايي كه درگير مصايبي از اين گونه بوده اند ( از جمله ايران وعراق و....) وجود ندارد تا به بتوان به نوعي "وحدت رويه" در حل اين مشكل مشترك ، دست يافت؟
تصوير پاياني فيلم - يعني دويدن سرخوشانه ي " فواد" و " طاها"  و ديگر كودكان آواره ي  كوباني و سوري در پي ماشين زمناكو كه دارد از پيش  آن  ها برمي گردد- نواخته شدن زنگ خطر تازه يي در گوش همه ي ماست تا تلخي ادامه دار بودن زنجيره ي اين مصايب را با وجود نيروهاي ضدبشري داعش و طالبان و... در روزگارمان، از ياد نبريم.
 
 
کد مطلب: 1622
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *