فیلم از جمله مستندهایی است که درباره یک «مکان» مشخص ساخته شده است. و در این مکان مشخص (شهر قزوین) و در یک زمان مشخص (انقلاب مشروطیت) موضوع فیلم قرار گرفته است.
فیلم تلاش کرده با استفاده از اسناد، بازسازی رویدادها، ویدئوگرافیک و نمادسازی سروقت موضوعی برود که بیش از یکصد سال از آن فاصله گرفتهایم. در این راستا جزو مستندهایی نیست که با یک زاویه دید تازه یا رو کردن اسنادی جدید، یا قرار دادن آدمهایی با زاویه دید متفاوت جلوی دوربین، تلقی رایج تاریخی درباره موضوع مورد نظر را در ذهن تماشاگران دگرگون میکنند. یا اطلاعاتی منحصر به فرد را پیش روی تماشاگران میگذارند که تا پیش از آن آگاهی عمومی درباره آنها وجود نداشته است - مثل فیلم «سالینجر» ساخته شین سالرنو محصول 2013 یا «444 روز» ساخته محمد شیروانی محصول 1387 یا «به من گوش کن مارلون» ساخته استیون رایلی محصول 2015)؛ بلکه «عید خون» تصمیم دارد برای مخاطباش درباره موضوع مورد نظر نه «برملاگویی» کند، که صرفاً «شرح» دهد.
این محدودیت، یعنی برملاگو نبودن و صرفاً شارح بودن، به خودی خود عیب نیست؛ اگرچه با این کاستی، فیلم امتیاز بزرگی را که میتوانست به دست بیاورد از دست میدهد.
در همین چارچوب «عید خون» از متنی بهره برده که سرسری نوشته نشده است. نویسنده تفاوت میان «سینما» و پژوهش تاریخی را به روشنی میدانسته و نه تنها متنی صیقل خورده را به گوش تماشاگر فیلم میرساند، بلکه در بسیاری جاها زاویه دید مناسبی را مدخل و مطلع ورود به موضوع قرار میدهد.
«عید خون» کارگردانی را به ما معرفی میکند که هویداست تمام تلاش خود را به کار بسته تا به بهترین شکل ممکن رویدادها را بازسازی کند یا برای آنها معادلهای بصری برگزیند. کارگردانی که تلاش کرده برداشتاش از قزوین امروزی تا حد امکان چکیدهی واقعیت جاری شهر باشد. توجه کنیم به تصاویری که خیابان «سپه» امروز را به ما معرفی میکنند: گذر چند زن و مرد از برابر دیواری آجری که روی کاشی فیروزهای آن نوشته شده «خیابان سپه 1307»، پیرمردی فرش فروش نشسته روی صندلی، گفتگوی چند بازاری روی نیمکتی با هم، تاجری که از شیشه حجرهاش به بیرون نگاه میکند و چیزی با اهل دکان میگوید که ما نمیشنویم، گذر یک روحانی از برابر کرکره بسته یک مغازه، ورانداز کردن دو تخته فرش از سوی دو مرد در یک دورنما، پیرمردی که کنار پیادهرو سوپ میخورد، عبور یک رهگذر از کنار ساعت آفتابی، و...
ویدئوگرافیک فیلم یکی از مهمترین امتیازات «عید خون» است. کاملاً منطبق با کلام، و با بهترین معادلسازی تصویری، اصلاً کسل کننده نیست، بلکه اتفاقاً پویاست. (پویایی عنصر نایابی در ویدئوگرافیک ها محسوب میشود و خوب است که این فیلم از آن بهره برده).
با وجود اینهمه امتیازات، در یک جمعبندی باید گفت «عید خون- قزوین در انقلاب مشروطه» دست بالا فیلم «متوسط»ی است و نه بیشتر.
تأکید میکنم این متوسط بودن امتیاز کمی برای این فیلم نیست! چراکه فیلمهایی که در این چند ساله موضوع خود را به یک مکان تاریخی اختصاص دادهاند و پس از موفقیت فیلم «میدان بیحصار» ساخته مهرداد زاهدیان (1387) با تأسی آشکاری از این فیلم ساخته شدهاند از نقیصهای بزرگ رنج میبرند و آن پراکندهگویی و فراموش شدن موضوع اصلی است. یعنی مثلاً قرار است درباره بازار فلان شهر ساخته شوند، اما به علل مختلف (و مهمتریناش ضعف کارگردانی و متن) دامنه فیلم را تا آسمان هفتم و هایدگر و آنتونیو گرامشی میکشانند! «عید خون- قزوین در انقلاب مشروطه» خوشبختانه دچار این نقیصه نمیشود. فیلم پالوده است. خوب صیقل خورد. و از ابتدا تا انتها روی موضوع مورد نظرش متمرکز میماند. از خیابان «سپه» قزوین آغاز می کند و در پایان فیلم دروازههای شهر چندان دور نمیشود.
اما چرا با اینهمه امتیاز فیلم اثر «متوسط»ی است؟ خیلی ساده است! فیلم علیرغم متن قابل قبول، کارگردانی پرتلاش، و به خصوص ویدئوگرافیک درجه یک، فاقد مهمترین عنصر دربرگیرنده یک فیلم است. عنصری که میشود بسته به درک عوامل سازنده با عنوان «شهود»، «بی پروایی»، «حس و حساسیت»، یا «بیقراری» از آن نام برد. «عید خون- قزوین در انقلاب مشروطه» فیلمی به شدت محافظهکارانه است. این محافظهکاری تنها به چیزی که در ابتدای نوشته به آن اشاره کردم یعنی اکتفا به «شارح» بودن محدود نمیشود؛ بلکه در تمامیت فیلم جریان دارد. به عبارت دیگر نه تنها در فیلم چیزی وجود ندارد که پس از ترک صندلی، ما را «دگرگون» کند، بلکه هیچ لحظه «وجدآوری» در فیلم وجود ندارد. پس از سپری شدن نزدیک به 50 دقیقه، چیزی در فیلم وجود ندارد که پس از ترک سالن یا اتاق نمایش، با ما بماند، ما را بیتاب کند، یا دغدغهای برایمان ایجاد کند.
ما در پایان فیلم خود را در برابر محصولی میبینیم که توسط گروهی ساخته شده که به نظر می رسد صرفاً افراد «سربه راه»ی بودهاند که یک پروژه را به اتمام برسانند. البته «سربه راه» بودن چیز خوبی است، اما قطعاً نمیتواند مرزهای سینمای مستند را گسترش دهد! «سینما» و به خصوص سینمای مستند چیز بیشتری می خواهد. به «خطر کردن» نیاز دارد. «بیقراری» میخواهد. باید از «شهود» بهره بیشتری برده باشد تا «عقلانیت».