۰
دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۳۰
نقد غلامعباس فاضلی بر مستند «عید خون» به کارگردانی مجتبی محمودی

جالی خالی شهود

در مستند «عید خون» به وضوح می­شود «دقت»، و «احساس مسئولیت» عوامل دست­اندرکار را مشاهده کرد.
جالی خالی شهود
فیلم از جمله مستندهایی است که درباره یک «مکان» مشخص ساخته شده است. و در این مکان مشخص (شهر قزوین) و در یک زمان مشخص (انقلاب مشروطیت) موضوع فیلم قرار گرفته است.

فیلم تلاش کرده با استفاده از اسناد، بازسازی رویدادها، ویدئوگرافیک و نمادسازی سروقت موضوعی برود که بیش از یکصد سال از آن فاصله گرفته­ایم. در این راستا جزو مستندهایی نیست که با یک زاویه دید تازه یا رو کردن اسنادی جدید، یا قرار دادن آدمهایی با زاویه دید متفاوت جلوی دوربین، تلقی رایج تاریخی درباره موضوع مورد نظر را در ذهن تماشاگران دگرگون می­کنند. یا اطلاعاتی منحصر به فرد را پیش روی تماشاگران می­گذارند که تا پیش از آن آگاهی عمومی درباره آنها وجود نداشته است - مثل فیلم «سالینجر» ساخته شین سالرنو محصول 2013 یا «444 روز» ساخته محمد شیروانی محصول 1387 یا «به من گوش کن مارلون» ساخته استیون رایلی محصول 2015)؛ بلکه «عید خون» تصمیم دارد برای مخاطب­اش درباره موضوع مورد نظر نه «برملاگویی» کند، که صرفاً «شرح» دهد.

این محدودیت، یعنی برملاگو نبودن و صرفاً شارح بودن، به خودی خود عیب نیست؛ اگرچه با این کاستی، فیلم امتیاز بزرگی را که می­توانست به دست بیاورد از دست می­دهد.

در همین چارچوب «عید خون» از متنی بهره برده که سرسری نوشته نشده است. نویسنده تفاوت میان «سینما» و پژوهش تاریخی را به روشنی می­دانسته و نه تنها متنی صیقل خورده را به گوش تماشاگر فیلم میرساند، بلکه در بسیاری جاها زاویه دید مناسبی را مدخل و مطلع ورود به موضوع قرار می­دهد.

«عید خون» کارگردانی را به ما معرفی می­کند که هویداست تمام تلاش خود را به کار بسته تا به بهترین شکل ممکن رویدادها را بازسازی کند یا برای آنها معادل­های بصری برگزیند. کارگردانی که تلاش کرده برداشت­اش از قزوین امروزی تا حد امکان چکیده­ی واقعیت جاری شهر باشد. توجه کنیم به تصاویری که خیابان «سپه» امروز را به ما معرفی می­کنند: گذر چند زن و مرد از برابر دیواری آجری که روی کاشی فیروزه­ای آن نوشته شده «خیابان سپه 1307»، پیرمردی فرش فروش نشسته روی صندلی، گفتگوی چند بازاری روی نیمکتی با هم، تاجری که از شیشه حجره­اش به بیرون نگاه می­کند و چیزی با اهل دکان می­گوید که ما نمی­شنویم، گذر یک روحانی از برابر کرکره بسته یک مغازه، ورانداز کردن دو تخته فرش از سوی دو مرد در یک دورنما، پیرمردی که کنار پیاده­رو سوپ می­خورد، عبور یک رهگذر از کنار ساعت آفتابی، و...

ویدئوگرافیک فیلم یکی از مهمترین امتیازات «عید خون» است. کاملاً منطبق با کلام، و با بهترین معادل­سازی تصویری، اصلاً کسل کننده نیست، بلکه اتفاقاً پویاست. (پویایی عنصر نایابی در ویدئوگرافیک ها محسوب می­شود و خوب است که این فیلم از آن بهره برده).

با وجود اینهمه امتیازات، در یک جمع­بندی باید گفت «عید خون- قزوین در انقلاب مشروطه» دست بالا فیلم «متوسط»ی است و نه بیشتر.

تأکید می­کنم این متوسط بودن امتیاز کمی برای این فیلم نیست! چراکه فیلم‌هایی که در این چند ساله موضوع خود را به یک مکان تاریخی اختصاص داده­اند و پس از موفقیت فیلم «میدان بی­حصار» ساخته مهرداد زاهدیان (1387) با تأسی آشکاری از این فیلم ساخته شده­اند از نقیصه­ای بزرگ رنج می­برند و آن پراکنده­گویی و فراموش شدن موضوع اصلی است. یعنی مثلاً قرار است درباره بازار فلان شهر ساخته شوند، اما به علل مختلف (و مهمترین­اش ضعف کارگردانی و متن) دامنه فیلم را تا آسمان هفتم و هایدگر و آنتونیو گرامشی می­کشانند!  «عید خون- قزوین در انقلاب مشروطه» خوشبختانه دچار این نقیصه نمی­شود. فیلم پالوده است. خوب صیقل خورد. و از ابتدا تا انتها روی موضوع مورد نظرش متمرکز می­ماند. از خیابان «سپه» قزوین آغاز می کند و در پایان فیلم دروازه­های شهر چندان دور نمی­شود.

اما چرا با اینهمه امتیاز فیلم اثر «متوسط»ی است؟ خیلی ساده است! فیلم علیرغم متن قابل قبول، کارگردانی پرتلاش، و به خصوص ویدئوگرافیک درجه یک، فاقد مهمترین عنصر دربرگیرنده یک فیلم است. عنصری که می­شود بسته به درک عوامل سازنده با عنوان «شهود»، «بی پروایی»، «حس و حساسیت»، یا «بیقراری» از آن نام برد. «عید خون- قزوین در انقلاب مشروطه» فیلمی به شدت محافظه­کارانه است. این محافظه­کاری تنها به چیزی که در ابتدای نوشته به آن اشاره کردم یعنی اکتفا به «شارح» بودن محدود نمی­شود؛ بلکه در تمامیت فیلم جریان دارد. به عبارت دیگر نه تنها در فیلم چیزی وجود ندارد که پس از ترک صندلی، ما را «دگرگون» کند، بلکه هیچ لحظه «وجدآوری» در فیلم وجود ندارد. پس از سپری شدن نزدیک به 50 دقیقه، چیزی در فیلم وجود ندارد که پس از ترک سالن یا اتاق نمایش، با ما بماند، ما را بی­تاب کند، یا دغدغه­ای برایمان ایجاد کند.

ما در پایان فیلم خود را در برابر محصولی می­بینیم که توسط گروهی ساخته شده که به نظر می­ رسد صرفاً افراد «سربه راه»ی بوده­اند که یک پروژه را به اتمام برسانند. البته «سربه راه» بودن چیز خوبی است، اما قطعاً نمیتواند مرزهای سینمای مستند را گسترش دهد! «سینما» و به خصوص سینمای مستند چیز بیشتری می خواهد. به «خطر کردن» نیاز دارد. «بیقراری» می­خواهد. باید از «شهود» بهره بیشتری برده باشد تا «عقلانیت».
 
 
کد مطلب: 1402
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *