۰
شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۲۱:۵۳
حمیدرضا گرشاسبی

اینجا همه ی آدم ها این جوری اند

نقدی بر فیلم مستند«اهالی خیابان یکطرفه» ساخته مهدی باقری
اینجا همه ی آدم ها این جوری اند

حمیدرضا گرشاسبی
احتمالا از سر اتفاق است که نوشتن درباره فیلم اهالی خیابان یکطرفه به من واگذار شده؛ من که نزدیک به ده سال در خیابان سی تیر، صبح را به شب رسانده‌ام و بار‌ها و بار‌ها سرتا پای خیابان را قدم زده‌ام. با هر نقطه‌اش آشنایی دارم و از این جغرافیا خاطره‌ها دارم. هم از این روست که دیدن فیلم، احساسی نوستالژیک را در من سبب می‌شود و خودم را با آدم‌های جلوی دوربین این فیلم همذات می‌بینیم. حتی تصور می‌کنم که اگر جای یکی از آن‌ها مقابل دوربین قرار می‌گرفتم کدام روز و خاطره و لحظه از زندگی در این خیابان را بازگو می‌کردم و به کدام نقطه‌اش دوباره نگاه می‌انداختم.
برای حرف زدن از فیلم «اهالی خیابان یکطرفه» می‌توان از پایان فیلم آغاز کرد. وقتی فیلم تمام می‌رسد، بر تصویری که آدم‌هایش در پس زمینه محو شده‌اند، جملاتی می‌آیند که نشان می‌دهند چرا خیابانِ سی تیر اهمیت دارد. این چرایی را با جملاتی این چنین می‌بینیم: خانه قوام السلطنه در این خیابان بوده. کشته شدگان و مجروحان واقعه سی تیر۱۳۳۰ را به بیمارستانی در این خیابان منتقل کرده‌اند. میرزا رضای کرمانی را در خیابان سی تیر اعدام کرده‌اند. مسعود سعد روزنامه نگار را در سی تیر ترور کرده‌اند. کنفرانس تهران در این خیابان برگزار شده یا اینکه کیک تولد چرچیل را از خیابان سی تیر خریده‌اند. اولین هواپیمای ملخی در این خیابان نشسته است. وقتی که آقای مدرس را ترور می‌کنند برای مداوا، او را به بیمارستانی در این خیابان می‌برند. یپرم خان ارمنی برای برای برقراری نظم شهر تهران در خیابان سی تیر با ستارخان مقابله می‌کند. چهار دین ابراهیمی در این خیابان عبادتگاه دارند. عده‌ای در این خیابان هنوز با آن یا در آن زندگی می‌کنند. برای مهدی باقری که فیلم را کارگردانی کرده، این آدم‌های باقیمانده در سی تیر اهمیت بیشتری داشته‌اند و آن‌ها را به تصویر درآورده است. اما او با نوشته‌های پایانی فیلمش، گویا که پیشنهادی به فیلمسازان دیگر می‌دهد. از این منظر خیابان سی تیر را باید موضوعی غنی دانست که می‌توان چندین فیلم از آن بیرون کشید. دوباره که جملات بالا را مرور کنیم متوجه می‌شویم هر کدام از واقعه‌هایی که بر این خیابان رفته، چه بسیار که جای کار دارند و می‌توان به شکل دقیق به آن‌ها نزدیک شد. فیلم حاضر اما بر خاطره‌های آدم‌های آشنا با این خیابان حرکت می‌کند و گوشه و کنار آن را از دید این آدم‌ها معرفی می‌کند. هر کدامشان نیز آدم‌هایی شناخته شده‌اند. چه اگر در خلال فیلم کارگردان قصد نکرده بر شناخته بودن آن‌ها تاکید کند. نام آن‌ها را در طول فیلم نمی‌گوید و به آن هاموقعیت نمی‌دهد. فقط آن‌ها را با ترکیباتی چون آقای مترجم، آقای کتاب فروش، دختر شیرینی فروش، آقای پیانیست و آقای عکاس معرفی می‌کند. شاید این موضوع تعلیقی را برای بیننده فیلم ایجاد می‌کند که چرا این کسان برای تعریف خیابان سی تیر انتخاب شده‌اند.
روایت آدم‌های خیابان یکطرفه کاملا شخصی است. هر کس از نوع ترکیبش با این خیابان حرف می‌زند تا از کنار هم گذاشتن قطعات شخصی، یک مجموعه کامل شود. اما این مجموعه، یک مجموعه گذشته گراست. حالِ این خیابان در فیلم جایی ندارد. یکی از کودکی‌هایش می‌گوید که چگونه سینما متروپل محلی برای سرگرمی‌هایش بوده. دیگری جوانی‌اش در یک کتاب فروشی تعطیل شده را تصویر می‌کند و یکی دیگر سرک می‌کشد به نقطه نقطه این خیابان و از مکان‌هایی می‌گوید که دیگر شکل و شمایل قبل را ندارند و در ادامه، خانهٔ از شکل افتاده پدری را نشان می‌دهد. زنی هم روایت می‌کند که چه طور پدر و مادرش در همین خیابان به هم دل بسته‌اند. گویا که گذشته بر حال ارجح است. هر کدام بیشتر خود را در گذشته می‌بینند و شیرینی آن را مرور می‌کنند. کسی از اکنونِ زندگی نمی‌گوید. هیچ کدام از حالِ این خیابان تعریف نمی‌کنند. شاید هر کدام آمده‌اند جلوی دوربین بنشینند تا با برگشت به گذشته، لذتی لحظه‌ای را جستجو کنند. و نمایش حالِ این خیابان بر عهده تصاویری است که اغلب بی‌کلامند. اکنونیکه لابلای روایت آدم‌ها می‌آید و به نسبت تعریف گذشته، حجم کمتری دارند.

کد مطلب: 678
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *