۰
شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۴۷
فرانک آرتا

تهرانِ من کجاست ؟

نقدی بر فیلم مستند «چنارستان» ساخته هادی آفریده
تهرانِ من کجاست ؟
فرانک آرتا
 «تهران، پایتخت ایران است»؛ جمله‌ای که همه با آن آشنایند. اما اینکه تهرانِ امروز چرا این گونه شده و درگذشته چه بوده و چه حوادثی برآن رفته، موضوعی است که در «چنارستان» مطرح می‌شود. فیلم «چنارستان» درباره طویل‌ترین و معروف‌ترین خیابان تهران یعنی خیابان ولیعصر (پهلوی و مصدق سابق) به درازای ۱۷ کیلومتر است. خیابانی که درختانِ چنارِ قامت افراشتهٔ آن زبانزد همگان بوده و طی تاریخ دویست سالهٔ تهران، از تعداد شصت هزار چنار به هشت هزار تقلیل یافته است!. فاجعه‌ای که شاید چهره ظاهری خوفناکی نداشته باشد، اما با غور و تدقیق در حوادث ریز و درشت، می‌توان به اصل فاجعه پی برد.
 در پلان نخست فیلم که تاریخ تاسیس شکل گیری خطوط راه آهن کشور از طریق تصاویر آرشیوی به نمایش درمی آید، درحقیقت به نطفه پیدایش ابتدای خیابان ولیعصر که با میدان راه آهن گره خورده است، اشاره می‌کند. فیلمساز برای شرح داستان خود روایت اول شخص را انتخاب کرده و از طریق روای داستان، نوا توکلی فر، معمار منظره و فضاهای شهری، همچون نقالان پرده خوان تماشاگر را وارد دنیای قصه خود می‌کند. قصه‌ای که از قضا خیلی هم قصه نیست، بلکه واقعیاتی است که در دل تاریخ ثبت شده و فقط راوی قرار است بدون هرگونه دخل و تصرف، آنچه که رخ داده را به حیطهٔ تصویر بکشاند. درحقیقت حسن این فیلم این است که تاریخ را بدون هر گونه قضاوت و تنها با رفت و برگشت‌های دورانی و زمانی – حال و گذشته – بازگو می‌کند. سعی شده با نمایش مکان‌های واقعی، آدم‌هایی که‌‌ همان شاهدان زنده وقایع بودند، تحلیل گرانی که آشنا به مسائل هستند و درگذشتگانی که از طریق فیلم‌های آرشیوی گواهان تاریخ‌اند، به صراحت لهجه و بدور از هرگونه هیاهویی تاریخ دفن شده این شهر دودآلود را یادآور شود، که زمانی این شهر آرزو و آمال کسانی بوده، اما حالا تقریباً به محیطی غیرقابل زیست تبدیل شده است.
برای پی بردن به راز این خیابان، پنج میدان معروف آن یعنی راه آهن، منیریه، ولیعصر، ونک و تجریش به پنج شخصیتی تبدیل می‌شوند که آدم‌های معروف و رویدادهای سرنوشت ساز حول آن می‌گردند. در حقیقت بناهای تاریخی و افراد موثرِ متعلق به کوچه‌ها و محدودهٔ این می‌ادین، هر کدام به شکل می‌نیمالیستی گذری به زندگیشان زده می‌شود، تا نوستالژی گذشته رخ بنمایاند. البته فیلمساز دراین مسیر تلخی و شیرینی، طنازی و ایهام را کنار هم می‌گذارد تا تماشاگر کنجکاوانه داستان این شهر را دنبال کند. چهره خندان فروغ فرخزاد همراه با تصاویر خانواده و خانه پدری‌اش، که راوی در جستجوی او بود، همراه با شعرخوانی فروغ با صدای زنانه و اسطوره ای‌اش؛ نمایش موسسه مهدیه تهران و صدای شورانگیز شیخ احمد کافی؛ فیلم قدیمی گفتگوی پروفسور یحیی عدل، پزشک مخصوص شاه و گفتگو با کامران عدل، عکاس، درباره این پزشک؛ نمایش چهره انیس الدوله، معشوقهٔ فربه ناصرالدین شاه که با سبیل‌های پرپشت‌اش، یکه تاز حرم سرای ۸۴ نفره اعلیحضرت همایونی بود و به همین دلیل صاحب عمارت منحصر به فردی شد که از قضا دراین روزگار این بنای قجری نه موزه است و نه کتابخانه، بلکه به اتحادیه قصابان و گوشت گوسفندی تهران تبدیل شده! و... همه و همه نشان از ریزبینی هنرمندانه فیلمساز درنمایش واقعیات این شهر دارد. اما در این مسیر مردم عادی شهر هم بی‌حضور نیستند. رفت و آمد آدم‌ها و گاهی مکثی بر روی چهره‌ها، تاکید دارد که شهر تهران با ساکنان‌اش معنا پیدا می‌کند. واکنش‌های مردم هم در گذر حوادث تاریخی نکتهٔ قابل تاملی است. اینکه مردان و زنان این شهر، در هر مقطعی چه قبل و بعد از اتقلاب با هر پیروزی فقط می‌رقصند؛ حال این پیروزی صعود تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی باشد و یا پیروزی دکتر حسن روحانی درانتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲؛ اما جسارت این فیلمساز را می‌توان در نمایش رویدادهای قبل از انقلاب اشاره کرد. تصاویر کلوپ‌های شبانه، کافه‌های معروف پیش از انقلاب، تاجگذاری محمد رضا پهلوی و... چیزهایی که کمتر قابل دیدن درچنین فیلم‌هایی بوده. اما مهم‌تر آن است که هر چقدر به انتهای فیلم نزدیک می‌شویم، می‌بینیم که چنارهای خیابان ولیعصر کمتر و کمتر می‌شوند. تنه‌های درخت قطع شده در کنار جویبارهای مملو از آشغال، طبیعت زیبای شهر را عوض کرده و چقدر منصفانه و همدلانه به این پدیده زجرآور نگاه می‌کند. دست آخر هم برای تماشاگر این سوال مطرح می‌شود که آیا بهتر نبود چنارهای شهرمان بیشتر بود و اسم تهران، «چنارستان» می‌شد؟!
کد مطلب: 668
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *