آدمهاي بزرگ شهر كوچكم، مستندي با محوريت معرفي شهر تالش است. اين مستند تاريخچهاي بهزاد رسولزاده كه زماني پنجاه دقيقهاي دارد، با اتكا به محور مصاحبه و جمعآوري اطلاعات از اهالي تالش علاوه بر پرداختن به جنبههاي تاريخي، باتوجه به رويكرد پاپيولاريستي، تلاش ميكند تا ورود مظاهر مدرن به شهر تالش را مبنايي براي تغيير نگرش آدمها به زندگي عنوان كند. در واقع فيلم با طرح موضوعاتي چون ساخت پل، تأسيس مدسه، ورود برق، ورود اولين راديو، اتومبيل، ارابه، سينما و ... به شهر، علاوه بر بازگويي خاطرات مردم از مواجهه با چنين پديدههايي نقبي به دنياي شخصي آدمهاي مستندش نيز ميزند. در واقع عنصر پژوهش و مايه تحقيقات رسولزاده مبتني برشكل ميداني و سوژههاي زنده موضوع بنا شده است. رسولزاده با حذف سوالات و طرح يك موضوع واحد در مسير شناخت موضوع مورد نظرش و خط اصلي تحقيقات، فرم روايت خود را براساس تركيب مصاحبههاي انجام شده قرارداده است. از اينرو مصاحبه شونده در ابتدا نه به عنوان سوژه، بلكه به عنوان زمينه شناخت موضوع مورد استفاده قرار گرفته است. نكته حايز اهميت پيرامون چنين جنبهاي فرايندي است كه مستند به لحاظ روايي براي شناخت موضوع اصلياش طي ميكند. در واقع مستند با تصاويري از مزارستان شهر تالش آغاز ميشود. و رفتگان تالش بهعنوان «وارثان خطه سبز تالش» معرفي ميگردند، اما كاركرد اصلي اين وارثان و پرداختن فيلم به آنها در بدنه مستند نه صرفاً بهعنوان يك ابژه براي شناخت بلكه هركدام نماينده اصلي آگاهي مخاطب از تاريخ نيمه صنعتي- نيمه مدرن شدن شهر است. از همين روست كه سكانس پاياني و تأكيد بر گسترش آرام آرام شهر تناسب محتوايي سنجيدهاي با نوبت عاشقي اهالي شهر و آببازي پيرمردها در كنار دريا نمييابد و گسست آشكاري در نگرش به موضوع اصلي و ايده جاري در فيلم احساس ميشود. فيلم به لحاظ شيوه روايي مبتني بر محوريت گفتار است. گفتار اصلي كه افتتاح و اختتام مستند بر آن بناشده، راوي اصلي مستند است. اما كارگردان اثرش را صرفاً به اين شيوه گفتاري متكي نساخته و تلاش نموده تا راويان ماجرا، خود آدمهاي تالش باشند. از اين رو روايت براساس يك شاخصه كلان محور به دنبال پاسخ به پرسش شكلگيري و پيشرفت شهر بناي شكل روايتياش را نه مبتني بر دادههاي صرفاً گفتاري از طريق نريشن، بلكه براساس ارائه تدريجي اطلاعات اهالي و براساس سير پازليك پديدهها بنا كرده است. سير منطقي مصاحبه محوري براساس اطلاعات اهالي شهر ناگهان و در ميانه فيلم تغيير مييابد و در زمان تحقيق براي كسب اطلاعات مدرسه، بافتروايي به هم ميريزد.
مبناي غناي محتوا و انسجام روايي اثر، كسب اسناد به خصوصاً عكسها، مكتوبات و منابع زنده بوده است: هر چند جنبه تحقيقي و اتكا به سنديت كلامي ( قطعيت يا عدم قطعيت) چنين تحقيقاتي آسيبپذيرتر از آني است كه فكرش را ميتوان كرد. نمونهاش مناقشه اهالي شهر برسر اولين وارد كننده راديو است كه برخي معتقدند يوسفي، برخي بالاخاني، برخي آسوبار و برخي حاجي رهنما آنرا وارد كردهاند. همين قضاوت درباره دوربين، ارابه و اتومبيل هم اتفاق ميافتد. مستندساز نيز در اين فرايند قطعاً بهجاي وارد شدن به بازيهاي شوخ طبعانه و بازيگوشانه (سبك خاص مستندهاي كنايي و نه صرفاً پژوهشي كه لحن طنز و كنايه، محوريت و اسكلتبندي آثارشان را شكل داده) بايد بنا را بر وجود لحن اصلي اثر، ترتيب و توالي و چيدمان و نوع ورود به بخشش، اصالت را به جنبههاي قطعيت تحقيق ميدارد، تا تشكيك در موضوع يا جنبههايي كه صرفاً مفري براي تزلزل در قطعيت محسوب ميشوند. در عين حال «آدمهاي بزرگ شهر كوچكم» تلاش زيادي براي معرفي شهرتالش خصوصاً به لحاظ تاريخي دارد. جنبههاي تاريخي باعث شده حس نوستالژيك سراسر فيلم را در برگيرد. موسيقيهاي انتخابي (كه ميتوانست انتخابهاي بهتري را شامل شود) صرفاً بهخاطر مايههاي نوستالژيك مورد استفاده قرار گرفتهاند كه از فرط معروفيت (نمونهاش مجموعه كارهاي اسفنديار منفردزاده: گوزنها و داش آكل و...) به وفور شنيده شده است.
فيلم بهلحاظ گرافيك و جنبههاي تصويري از فراز و فرود و نوسان خاصي برخوردار است. انسجام بخشهاي مصاحبه با اهالي، مطابقتي با دكوپاژ ضعيفي كه براساس نماي «لوانگل» از چهار يار دبستاني سابق كه پيش از آببازي آنها در دريا ميبينيم، ندارد. در حاليكه كارگردان در بخشهايي از مستند، ميزانسنهاي بسيار خوبي داده است نمونه بارز آن در زمان طرح مسافركشي با دوچرخه توسط حمدالله باغ است كه نوع قاببندي وجود بخش اعظمي از چرخ دوچرخه در ميانهي قاب و سطحبندي كادر و شگرد وضوح تا عمق به جنبههاي زيبايي شناسانه چنين تركيب بصري و ميزانسنهايي غنا بخشيده است.