سيد محمد سليماني
مستند اجتماعي هنوز هم پركاربردترين و رايجترين گونه مستند، به ويژه در ميان نسل جواني است كه همراه با دوربينهاي ديجيتال كوچك و سبك امروزي خود، همراه با سوژههايشان تا عمق موضوع انتخاب شده سرك ميكشند. اطلاعات جمع ميكنند. منتقل ميكنند و نتيجه ميگيرند و در اين بين، هر چه سهم تحقيق درباره سوژه قبل از شروع فيلمبرداري بيشتر باشد، به ميزان تأثيرگذاري محصول نهايي نيز افزوده ميشود. مستندهاي اجتماعي، هرچند كه شالودهشان بر اتفاقات كاملاً مستند و بازسازي نشده بنا شده باشد، باز هم سهم محققين در تأثيرگذار شدن محصول پاياني قابل توجه است.
اتفاقاً همين فيلم «ايمان» نمونه نسبتاً خوبي است براي تبيين چنين ديدگاهي در برخي مستندهاي اجتماعي. سوژه مستندساز واضح و روشن است. وقتي تلاش يك مُبلّغ جوان براي كمك گرفتن از نهادهاي رسمي تبليغ اسلام در خارج كشور به بهانه جوان و كم تجربه بودن به جايي نميرسد، همه اندوختهاش را روي هم ميگذارد. همه دلبستگيهاي اينجايياش را رها ميكند و به آفريقا سفر ميكند تا مروج دين اسلام شود.
دوربين مستندساز، همه جا همراه ايمان است ولي پيش از آن، همه جاهايي را كه بايد باشد، شناسايي كرده و ميداند كه بايد كجاها دنبال ايمان باشد. كجا بايد پشت در و پنجره بسته توقف كند. كجا صحنه را بچيند و مصاحبه بگيرد و كجا با يك هماهنگي كوچك وارد شد و گاهي اوقات هم وقعي به تقاضايي مثل «خاموش كن»، «قطع كن...» و ... نگذارد و به كارش ادامه دهد. اينها را ميشود در «ايمان» ديد. اگر چه در جاهايي هيجانزده ميشود و ميرود سراغ پخش صداي رئيس جمهوري در خودروي پيكان ايمان ، كه درباره ضرورتها سخن ميگويد و اصلاً نيازي به آن احساس نميشود، ولي در بيشتر جاها جلوي هيجان بيهوده را ميگيرد و دوربين را به سوي اصل موضوع ميچرخاند و واقعيت را نشان ميدهد.
در اين قبيل مستندها، پرهيز از اطناب، حياتي است. زيادهگويي در اين قبيل مستندهاي اجتماعي كه از حوالي خط قرمزها عبور ميكنند، اين خطر جدي را دارد كه ناخواسته ارتباط بين اثر و مخاطب را قطع ميكند. در «ايمان» تقسيم اطلاعات و ارائه آنها در اندازههاي مستندي كوتاه، آگاهانه صورت گرفته است. معرفي ايمان و همسرش در اتومبيلي كه به سمت فروشگاه ميرود، دانستنيهاي لازم و اوليه را در اختيار مخاطب ميگذارد و آمادهاش ميكند براي آشنايي بيشتر با شخصيت ايمان، معرفي خانوادهاش، خاستگاه اجتماعياش و...
پرهيز فيلمساز از زيادهگويي باعث شده است كه مخاطب بتواند بهتر با موضوع خانواده متفاوت ايمان كنار بيايد و اين، تنها جايي است كه فيلمساز صحنه را ميچيند. مصاحبه ميكند و كساني را جداي از شخصيت ايمان، به تماشاگر معرفي ميكند. معرفي آدمهايي نيز كه ايمان براي كمك گرفتن به سراغشان ميرود، مختصر و مفيد است.
سازمان اداري هدف «ايمان» مثل همه تشكيلات اداري ديگر، پيچ و خمهاي خاص خودش را دارد. با اين تفاوت كه مخاطب انتظار دارد، همه اتفاقات جاهاي ديگر، در آنجا رخ ندهد. به همين دليل نيز وقتي رئيس دفتر مقام مسئول، از گروه فيلمبرداري ميخواهد كه دوربين را خاموش كنند و مستندساز اين كار را انجام نميدهد، حسي كه در مخاطب اثر به وجود ميآيد، آميخته با رضايتي است كه ناشي از برقراري ارتباط حسي با «ايمان» است.
وقتي در مستندي با ويژگيهاي ايمان، ارتباط حسي با شخصيت اصلي برقرار ميشود، ميتوان در سايه آن كه بيشتر ناشي از همان مسئله تقسيم و ارائه به موقع اطلاعات است، به سراغ راههاي ديگري براي پرداختن به موضوع اجتماعي مورد نظر رفت كه يكي از آنها ورود به زندگي شخصي و خصوصي سوژه است.
دوربين مستندساز، در جايي هم وارد خانه ايمان ميشود كه به عنوان روحاني جوان از ابزار امروزين ارتباطي به راحتي بهره ميگيرد چرا كه همه دغدغه «ايمان» ارتباط است و اين توانايي براي برقراري ارتباط، بايد به مخاطب ثابت شود و اين، يعني همان چيزي كه به مسئولان تصميمگيرنده ثابت نشده است.
در نمايي كه «ايمان» از دور و عمق ميدان به دوربين نزديك ميشود و شنونده مكالمه تلفني ضبط شده كارگردان با يكي از مسئولان هستيم، به وضوح از جواني و بيتجربگي ايمان ميگويند در حالي كه مخاطب مستند اجتماعي «ايمان» خيلي جلوتر از آن مسئول دريافته كه او ميتواند موفق باشد چون به ابزار ارتباطي نوين و كارآمدي كه در «ايمان» ديدهايم مجهز است.
تا اينجا، مستند اجتماعي ايمان، توانسته نصف بيشتر مسير را براي ايجاد آن ارتباط و اثبات آن توانايي پيشگفته بپيمايد. از حالا به بعد مخاطب منتظر نتيجه همه آن چيزهايي است كه به عنوان اطلاعات مستند در اختيارش قرار گرفته و حالا ميخواهد در كنار همه آن نماهاي متحرك و مستند ايمان، او را در جزيره آرامشي كه به سويش رفته ببيند. ثانيههايي سكوت و تاريكي و بعد تصاويري نه چندان واضح از ايمان كه به مقصد رسيده و ويژگيهاي محيط را شرح ميدهد. آنچه كه ايمان به سختي خود را به آن رسانده است، حالا براي مخاطب مستند ايمان ارزشي به مراتب فراتر از آن چيزي را دارا است كه شايد از مخيله «ايمان» گذشته باشد.
حس خوب مخاطب در مواجهه با لحظات پاياني «ايمان» به لطافت همان نسيم خنكي است كه ايمان از وزيدن آن در محيط زندگي جديدش سخن ميگويد.