امید نجوان
«حیات در رگهای سرد» را میتوان برآیند و نتیجهی درخشش فردیِ یک مستندساز در توجه به محیط زیستِ زادگاه خود دانست. فیلمسازی که در وضعیت فعلیِ تولید و نمایش مستندهای تلویزیونی، موفق شده رخوت و سستی حاکم بر این بخش از صنعت سرگرمی را کنار بزند و بهجای عافیتطلبی (البته در کنار عاقبتاندیشی و توجه به عقلِ معاش) با دوربین کنجکاو خود به قلب بیابان ابوغبیر بزند! منطقهای در عمق استان محروم و مستضعف ایلام که با وجود منابع طبیعی سرشار و غنی، بهندرت تولیدکنندهی خبر خاصی بوده اما اینک و پس از تجربههای درخشان فتحالله امیری به کانونی برای پژوهشگران و محققان علوم زیستی تبدیل شده تا هر دَم از آن توقع شگفتی داشته باشند. البته تماشای فیلمهای غافلگیرکنندهای نظیر «کسوف» و «حیات وحش ایلام» کافی بود تا به درخشش این مستندساز ایلامی ایمان بیاوریم اما «حیات در رگهای سرد» و پس از آن، «در جستوجوی پلنگ ایرانی» نشان میدهد نه تنها موفقیت این مستندسازِ هموطن و برابری ساختههای او با محصولات جهانی، اتفاقی و از سر ذوقزدگی منتقدان (کاشفان واقعی او) نبوده بلکه میتواند به جریان خاصی در مستندسازی تبدیل شود که ضمن ارائهی آموزش به علاقهمندان این حیطه و ایجاد تغییر در نحوهی نگاه مدیران تلویزیون به مستندسازیِ حیات وحش، عامل تخصیص بودجهی مناسب و کافی برای این نوع فیلمها نیز باشد. نوع جذابی از سینمای مستند که در صورت عرضه به بازارهای جهانی، ضمن رقابت با استانداردهای موجود، قابلیت آن را دارد که آوازهی حیات وحش بینظیر ایران را به طبیعتگردهای آنسوی مرز رسانده و ضمن عرضه در شبکههای تلویزیونی، هزینهی تولید خود را نیز برگرداند.
«حیات در رگهای سرد» زندگی طبیعی جانوارانی را به نمایش میگذارد که تصویر بخش عمدهای از آنها شاید برای نخستینبار در حافظهی دنیای دیجیتال و حتی سینمای مستند به ثبت رسیده باشد. جانورانی که کویرکوه، تنگهی بهرام چوبین، رودخانهی ضیمره و در راس تمام آنها بیابان ابوغبیر را به جولانگاهی برای رفع موانع حیات خود تبدیل کردهاند. در میان جانورانِ بهظاهر آرام و خونسرد این منطقهی پهناور، خزندگانی وجود دارند که به شخصیتهای مرموز و ترسناک این مستند تبدیل شدهاند و با نماهای بسته و عمدتاً حیرتانگیزی که فیلمساز از چشم و نگاه عمیق آنها گرفته توانایی آن را دارند که به زیر پوست تماشاگران نفوذ کرده و در موقعیت مناسب، حتی آنها را بترسانند! شخصیتهایی نظیر افعی شاخدار، دُمعنکبوتی، طلحهمار، کبرای سیاه، افعی گُرزه و دُمجعفری، مار پلنگی و مهمتر از همه افعی دُمعنکبوتی که اصلاً نقطهی اتکا و محور اطلاعات فیلم به حساب میآید. باید پذیرفت تجربههای موفق و قبلی سازندهی این فیلم به اضافهی اطلاعات مشهود او از رفتار خزندگان و جانوران ریز و درشت جلوی دوربین باعث شده در «حیات در رگهای سرد» با پختهترین و قابلتوجهترین ساختهی این فیلمساز جوان روبهرو باشیم. فیلمی که در آن، جایگیری و موقعیت دوربین مشاهدهگر، در مناسبترین و شاید حتی بتوان گفت بهترین وضعیت خود قرار دارد (بهندرت با نمایی روبهرو میشویم که با جایگیری نامناسب دوربین به هدر رفته باشد) و در این زمینه پردازش صدا و ساخت موسیقیِ افکتیو (در کنار موسیقی ملودیک) بسیار به آن یاری رسانده است.
شاید بتوان گفت تنها نکتهای که به مستند «حیات...» ضربه زده، عدم تمرکز کافی بر سوژهی اصلی (گونهی بومزاد و منحصر به فردِ افعیِ دُمعنکبوتی) است که میتوانست از طریق حذف یا کمرنگ کردن حضور سایر خزندگان و جوندگان و حشرهخواران موجود در فیلم به آن برسد. طیفی از موجودات آبزی، خشکیزی و دوزیسته که از آگامای ایرانی و سروَزَغی تا وَزَغ سبز و خاردُم و دِکوی پلنگی و دیگران را در بر میگیرد اما با تاکید فیلم بر زندگیِ خزندگانِ خونسرد این منطقه چندان هماهنگ نیست. البته به تمام اینها باید اضافه کرد که غیبت یک طرح دقیق در انسجام بخشیدن به تدوین اثر (به گونهای که بتواند ایدهی اصلی آن را به هدف برساند) باعث شده شخصیت مرموز و تاثیرگذار فیلم (افعی دُمعنکبوتی) جز در ابتدا و انتهای کار حضور نداشته باشد. خزندهی تازهکشفشدهای که تصویر او برای نخستینبار در تاریخ طبیعت جهان، در این فیلم ثبت شده تا نشان بدهد با توجه به محدودهی پراکنشِ کم و تقاضای زیاد از سوی باغوحشهای جهان به حفاظتی جدی و اقدامی عملی از سوی سازمان حفاظت از محیط زیست نیاز دارد.
مواجههی فیلم مورد بحث و سایر ساختههای فتحالله امیری با تماشاگران اصیل سینمای مستند احتمالاً باید این نکته را به سازندهی این فیلمها نشان داده باشد که مستندهای حیات وحش با وجود برخورداری از تصویرهای جادویی و غریبی که گاهی میتواند حیرت مخاطب را نیز دوچندان کند نیازمند روایتی است که بتواند برشی از داستان زندگی موجودات عمدتاً خاموش و جذاب دنیای وحش را به نمایش بگذارد. روایتی که تجربههای پیشین فیلمساز نشان میدهد او به خوبی با زیر و بم آن آشناست و شاید بهتر باشد در فیلم بعدی خود دستکم با ادبیات جذابتری به استقبال آن برود؛ ادبیاتی از جنس جادوی محیط زیست.