۰
چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۳۸

مرزی میان عشق و درد....

نقدی بر فیلم مستند «من نوازنده ام» ساخته نرگس فلاح پسند
مرزی میان عشق و درد....
نیوشا صدر
"من نوازنده‌ام" تشریح کوتاه موقعیتی  با عناصر متناقض است که راهی به بیرون از خود نمی‌جوید. اضطرابی که دلیل وجودی آن تلنگر به آگاهی فرد برای پرهیز از خطری محتمل و در کمین است ، اکنون به بخشی از زندگی روزانه و تبعات آن به بخشی از رفتار معمولِ دختری جوان بدل شده که گویی انتخابی برای گریز از این سرنوشت ندارد ، یا آن انتخاب هنوز در گسترۀ دید او قرار نگرفته و در نتیجه آرام‌آرام به تبعات واقعۀ تراژیک تن می‌‌دهد یا به زبان بهتر واقعۀ محتمل او را در خود می‌گیرد. این همه تمرکز بر اضطراب درحالی است که آرامش روانی تاثیر غیرقابل انکاری در پس‌زدن بیماری‌ای دارد که نرگسی به آن مبتلاست.  نقطۀ پایان این واقعه یا حتی نقاط روشن تراژیک آن بیرون از مدت زمان فیلم قرار گرفته‌اند ، جایی در آینده‌ای دور یا نزدیک که نمی‌توان قطعیتی برای آن در نظر گرفت و او در طول فیلم با تصور احاطه بر دانشی قطعی به چیستی این آیندۀ محتمل، احساسات خود را واکاوی می‌کند و در نهایت نیز به آن چه که دوستش ندارد و نمی‌داند چطور باید آن را زندگی کند سر تسلیم فرو می‌آورد. خاطرۀ نوازندۀ برجسته‌ای که در سنین جوانی و پیش از مرگ اندک اندک قدرت نواختن را از کف داده و به مرگی تراژیک از دنیا رفته است امید نجات و سلامت را هم برای خود راوی و هم برای تماشاگر کمتر می‌کند و قطعیت بیشتری به این آینده می‌بخشد. کل آن چه فیلم قصد نمایش‌اش را دارد فاصله و شکاف میان حال و آینده‌ای است که به عقیدۀ پرز همان تعریف اضطراب است. آینده‌ای که نیامده اما می‌هراسیم که چیزی خوشایند در آن انتظارمان را نکشد. آن چه در تصویر می‌بینیم تمرین و آمادگی دختر جوان برای رسیدن به کنسرت است همراه با نشانه‌هایی از خستگی و درد در رفتارش. نشانه‌هایی که بدون اطلاعات شفاهی فیلم تنها می‌توانند به شکل و به عنوان بخشی از روزمرگی بروز پیدا کنند.  فحوای واقعه را ناگزیر باید از طریق صدای راوی درک و دنبال کنیم و در غیر این صورت، تصویر به طور مستقل در صدد ارائۀ چیزی مختص خودش بر نمی‌آید. برای مثال در جایی که نوازنده از علاقه به سازش می‌گوید، جزئیات ساز به همان ترتیبی که او مطرح می‌کند در قاب دوربین جای می‌گیرند. این انتخاب ، از آن روی که می‌تواند تصاویر روزمره را به واقعه‌ای تراژیک بدل کند درخور توجه است و از آن روی که این کار را با کوچک‌ترین دستکاری در زندگی روزمره به نتیجه می‌رساند. اما از سوی دیگر از لحظه‌ای که پی به بیماری دختر جوان می‌بریم تا انتهای فیلم ، تماشاگر در همین نقطۀ درک و دریافت متوقف می‌شود و تصاویر قادر به عمق بخشیدن به این موقعیت ، و یا نمایش زوایای دیگری از آن نیستند و این توقف و کندی در ارائۀ چیزی درخورتوجه ، متفاوت یا ژرف‌تر از همان لحظات ابتدایی افشای بیماری رخ می‌نماید. علت شاید آن باشد که فیلم‌ساز و شخصیت اصلی فیلم هر دو یک نفر هستند و نوازنده - فیلم ساز جوان ما ، قادر به دیدن چیزی جز تبعات این بیماری در زندگی آینده‌اش نیست و در نتیجه چیزی جز آن را نیز به ما منتقل نمی‌کند.  احساس نرگسی  نسبت به این بیماری یا ارتباطش با سازش می‌توانست با چیزی فراتر از نمایش قوس‌ها و زوایای ساز به تصویر کشیده شود، با چیزی که رنگی از پیوند و رابطه دارد ، رنگی از عشق ، رنگی از تعامل و نیز تمرکز بر صدای تاثیرگذار ساز در دست او ، می‌توانست به سادگی بر عمق این پیوند تاکید کند. ما در طول فیلم از روایتِ ساز ، از این فراق محتمل به شکل حسرت‌آمیزی بی‌بهره‌ایم. خلاء وجود برش‌هایی تاثیرگذار از کنسرت‌های پیشین نرگسی به وضوح حس می‌شود و درد و خستگی او ، رابطۀ میان او و ساز را به رابطه‌ای خشونت آمیز و عاری از عشق در قاب‌هایی بدل می‌کند که هر دو در آن حضور دارند: در حالی‌که صدای راوی دائما از عشق به ساز می‌گوید در تصاویر دائما پس‌زدن ساز را می‌بینیم نه دربرگرفتن آن را. تمرکز بر درد و اضطراب ، امکان دیدن سایر زوایای این موقعیت را از فیلم‌ساز جوان و با استعداد ما گرفته است و نیز امکان‌های بی‌شمار آینده را که یافتن درمانی ساده و قطعی برای این بیماری ، محتمل‌ترین آن‌هاست و شکوفاشدن استعدادهای دیگر نرگسی ، در چیزی به جز نواختن ساز و در کنار آن نیز به همان اندازه محتمل. فیلم "من نوازنده‌ام" با تمام ضعف‌هایش نمایانگر آن است که فیلم‌سازی تنها یکی از راه­هایی است که نرگسی قادر است در آن با موفقیت گام بر دارد.
 
 
کد مطلب: 572
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *