شاهپور عظیمی
داستان مستند
سه دقیقه به زندگی و روزگار آنتونیو رودریگوئز مربی بوکس؛ معروف به «سبیل» میپردازد که اهل سویل اسپانیاست و سالهاست که در این کار است. او به جوانهایی آموزش میدهد که روزگاری درگیر جرم و جنحه بودهاند و حالا آرامش را در ورزش جستجو میکنند. در همین ابتدا نکتة تناقضآمیزی درمورد محتوای فیلم به ذهن میرسد. به هر حال باید پذیرفت که بوکس ورزشی است سختکوشانه و سراسر خشونت. درواقع جوانهایی که در فیلم با آنها روبرو میشویم؛ هر یک به نوعی از خشونت آسیب دیدهاند و اکنون برای رسیدن به آرامش و دور شدن از فضاهای آسیبزا سراغ ورزشی رفتهاند که خشونت در آن نهادینه شده است. شاید نکتهای که کارگردان فیلم آلوارو تورالس به شکل ظریفی از کنارش رد شده همین باشد که او هیچ تفسیری از رویکرد ورزشی این جوانان ارائه نمیکند. جوانها میآیند و روبروی دوربین او مینشینند و از گذشتهشان میگویند. تورالس در این میان با استفاده از انیمیشن؛ این گذشتة تلخ را به تصویر میکشد. سپس صحنههایی از تمرین هر یک از این جوانها با سبیل را میبینیم و به فراخور؛ او دربارة هر یک از این جوانها سخن میگوید و فیلمساز بار دیگر سراغ جوان دیگری میرود و بار دیگر چنین فرایندی را پی میگیرد. به نظر میرسد آنچه تورالس در نهایت به آن توجه داشته این است که جوانها همراه با راهنماییهای سبیل؛ مبارزه با زندگی را نیز آموزش میبینند. انگار دنیا برای آنها؛ پیش از این که از خلاف کاری بیرون بیایند؛ مانند کیسه بوکسی است که هر چه به آن ضربه بزنی؛ همچنان سرجای خودش هست و ککش هم نمیگزد. انگار سبیل اکنون دارد به آنها یاد میدهد چطور به آن دنیای گذشته ضربه بزنند و بر آن چیره شوند. یکی از جوانها در جایی از فیلم اشاره میکند که چگونه سبیل به او یاد داده بوکس بزند و چطور واقعاً یک انسان باشد. خیلی بوکس را شبیه به مبارزة آدمی با زندگی میدانند که باید بتوان ضربههایش را تحمل کرد؛ یک جاهایی باید جاخالی داد. موقع شناس باید بود تا در زمان مناسب به مشکلات زندگی حمله کنیم و با قدرت بتوانیم ضربة نهایی را وارد کنیم. در این میان اگر کمی هم شانس یارمان باشد؛ دنیا را چه دیدی شاید با یک «آپرکات» توانستیم مشکلات زندگی را «ناک اوت» کنیم. جوانهایی که تورالس در فیلمش به زندگی آنها پرداخته در «رینگ» زندگی «ناک دان» شدهاند؛ یعنی زمین خوردهاند. از اسب به پایین افتادهاند اما خوشبختانه ناک اوت نشدهاند. سبیل آنها را جمع و جور کرده و به گوشة رینگ برده و در گوششان فرمول حمله به رگة تباهی زندگی را نشان داده و دوباره آنها را به رینگ برگردانده و امیدوار است هر یک از شاگردانش پیروز میدان باشند. در حرفهای سبیل این نکته پیداست که او چندان آدم خوشبینی نیست. حتی در تمرینها نیز میبینیم که اندکی با آنها خشن رفتار میکند و با القابی نه چندان زیبا آنها را صدا میزند. اما پیداست که او به آنها امید دارد. تقریباً تمام این جوانها معترف هستند که سبیل دستشان را گرفته و از زمین بلند کرده است.
ساختار فیلم همانطور که به آن اشاره شد؛ چندان پیچیده نیست. تورالس با علم به این که سوژههایش ماجراهایی کم و بیش شبیه به هم دارند؛ سعی کرده با استفاده از فضاسازی فیلمش را از یکنواختی بیرون آورد. مثلاً نگاه کنید به آن پیرمرد 95 سالهای که روی ویلچر مینشیند اما دستکش بوکس به دست کرده و به کیسه بوکس ضربه میزند. دوربین و میزانسنهای تورالس بسیج شدهاند تا مانند یک «باکس» به زندگی تک تک این جوانها نگاه کنند. نگاه کنید به صحنههایی مانند دویدن یکی از جوانها در خیابان یا سایه روشنهای تصاویر جوانی که دارد با دشمنی خیالی تمرین میکند. تورالس برای بهرهبردن بیشتر از کلام این جوانها از سکوت استفاده میکند. به این معنا که هر بار که صحبتهای آنها تمام میشود؛ دوربین برای مدتی مکث میکند و میزانسن هر کدام را در سکوت ادامه میدهد و سپس از فیداوت استفاده میکند. این میزانسن مانند این است که هر کدام از این جوانان ناک دان شده با مشت سنگین روزگار؛ وقتی حرفش تمام میشود؛ صبر میکند تا واکنش بییندگان فیلم را نظاره کند. «سه دقیقه» به عنوان مستندی که نمی-خواهد صرفاً از واقعیت زندگی آدمهای بیرون افتاده از گود زندگی حرف بزند؛ اثری است که میتوان به آن اعتماد کرد و حرفش را پذیرفت. تورالس در این فیلم به دنبال اثبات توانایی خودش نیست. به دنبال این است که توانایی هر یک از این جوانها برای بازگشت به رینگ زندگی را اثبات بکند. تورالس موفق شده است.موزش بوکس می-دهد که روزی خلافکار بودهاند و اکنون از طریق ئرزش به دنبالآتتت