جابر تواضعی
«تدریج» به یک روز از زندگی کارگران یک پروژه صنعتی میپردازد ؛ از جایی که صبح علیالطلوع منتظر اتوبوس و سرویساند تا وقتی که دوباره به محل استراحتشان برمیگردند. تصویر ذهنی غالب ما از یک محیط کارگری ، تصویر خیلی شستهرفتهای نیست. اما فیلمساز ، فضایی را به تصویر کشیده که بهطور کلی فرهنگ ویژه محیطهای کارگری در آن دیده نمیشود. اینجا کارگران فقط و فقط کار میکنند و حتی از شوخیهای معمول این طبقه هم خبری نیست. کارکرد نمایش این فضا با این سبک، دیده شدن بهتر جزئیات در آن است.
چیزی که این فضای استریلیزه را پررنگ جلوه داده، گرافیک تصویری و قاببندیهای خاص آتشباری است که ریشهاش را باید در دیدگاه گرافیکی او جستوجو کرد. طبیعتاً یک محیط کارگری برای درآوردن تصاویر جذاب ، خوشآبورنگ و شستهرفته ، امکانات خیلی زیادی را در اختیار فیلمساز نمیگذارد. ضمن اینکه در چنین فضایی، امکان چیزی به نام طراحی صحنه وجود ندارد و به فرض انجام این کار، مستند بودن کار زیر سوال میرود.
ولی با وجود تمام این محدودیتها پیشینه گرافیکی و بصری فیلمساز در اینجا به یاریاش آمده تا تصاویر زیبا و منحصربهفردی پیش روی مخاطب قرار بگیرد. اجزای تصویر در همه قابها درست و بهجا است و عنصر تقارن در آنها نقش پررنگی دارد. بر خلاف روال مرسوم فیلمهای مستند، تقریباً هیچجا از دوربین روی دست استفاده نشده و از شلختگی- بهعنوان ویژگی فیلم مستند و مخصوصاً مستندهایی که محتوا مقدم بر فرم است- خبری نیست.
قابهای ثابت، استحکام نگاه فیلم ساز و آگاهی او بر چیزی را که میخواهد ، میرساند. ضمن اینکه بیشتر قابها را به عکس شبیه کرده. ثابت ماندن دوربین بدون هیچ حرکتی روی کارگری که در پناه سایه یکی از لولهها استراحت میکند ، لیفی که از بند آویزان است یا جورابهایی که به بند گره خوردهاند تا باد نبردشان ، فیلم را به مجموعه عکسی تبدیل کرده که قرار است در کنار هم کلیتی را به وجود آورند. همین نگاه عکاسانه و موشکاف باعث شده جزئیات خوب دیده بشوند. با این حال بعضی جاها تعدد برداشتها کاملاً مشخص است و میتوان حدس زد که میزانسنها و حتی روایت موجود در تصاویر، در روزهای مختلف و به مرور شکل گرفته است.
ویژگی دیگر «تدریج» ، صدای فیلم است. در کل فیلم صدای مستقیم یا دیالوگ نداریم و همه چیز صدا در یک بکگراند صوتی از صداهای محیط و هام فضا خلاصه میشود. کارگردان هوشمندانه و با زیرکی از کنار خیلی چیزها عبور کرده. مثلاً با آوردن صدای صدای هلهله و شادی کارگران روی پوتینهای پشت در، با ایجاز از زندگی و تفریح بعد کارشان گفته. پررنگترین و غالبترین صدای پسزمینه ، صدای اذان است که غیرمستقیم نشاندهنده گذشت زمان است و پس از آن صحنههایی از ناهار و نماز و استراحت کارگران در پناه سایهای یا حتی در آفتاب، منطقی به نظر میرسد. پیامک زدن در لابهلای همان استراحت ظهرگاهی نشانه ارتباط لابد عاشقانهای است که با کسی و جایی خارج از این محیط ایزوله و تکبعدی وجود دارد. این یعنی زندگی هنوز جریان دارد و اصلاً همین چیزها است که انرژی کار در این محیط سخت و طاقتفرسا را تأمین میکند.
مجموع این ویژگیها باعث شده آتشباری ضمن ارائه مستندی از پروسه انجام یک پروژه صنعتی، کاری ارائه کند که اولاً سفارشی بودن اش روی اعصاب نیست و اساساً خیلی به چشم نمیآید. ثانیاً حضور روایت و داستان از یک اتفاق روزمره و غیرداستانی، آن را به یک اثر تصویری تماشایی تبدیل کرده است.
و نکته آخر از منظر من نام هوشمندانهای است که برای فیلم انتخاب شده. تعدد آثار دراماتیک داستانی و غیرداستانی، انتخاب یک اسم تازه و بدیع و البته گویا و مرتبط را به کار سختی تبدیل کرده. مخصوصاً اگر روی اسامی تک سیلابی اصرار داشته باشیم. اما فیلمساز جسارت به خرج داده و هوشمندانه نام فیلمش را یک «قید» انتخاب کرده. ریسکی که میتواند مشکلات و خطرات خودش را داشته باشد و اولینش نامأنوس بودن آن است.
«تدریج» کلمهای است که در نگاه اول فراموش میشود و تازه در پایان فیلم یا نهایتاً اواسط اش باید آن را به یاد بیاوریم و ربطش را با مضمون بسنجیم. اما تکرار این کلمه کمتر استفاده شده ، هم از نظر آوایی حس خوشایندی را منتقل میکند و هم بار مثبت دارد. با مفهوم پیشرفت تدریجی پروژه و هدفمندی نهاییاش همخوانی دارد و بسیار بطئی و زیرپوستی تأکید میکند که نتیجه تلاش و زحمت و عرقریزان کارگران هدر نمیرود و به مرور به بار مینشیند.
علاوه بر این اشاره بسیار ظریفی هم دارد به تکرار و روزمرگی و ملال زندگی کارگری و شباهت همه روزهای آنها با هم. نگاه کنید به صحنهای که کار ساخت خط لوله با دور تند انجام میشود و با جرثقیلها بلند میشود. این تکامل تدریجی، محصول همه این روزمرگیها و تکرارهایی است که بعید است علاوه بر آنچه در فیلم آمده ، بشود حرف تازه و جذابی برای گفتن در آن پیدا کرد.