مصطفی رزاقکریمی فیلمساز باسابقهای است که اعتقادات محکمی نسبت به شیوه درست تولید در اروپا دارد. راهکار ارايه میدهد، اما مانند تمامی همکارانش خود ریشه مشکلات را در نگاه کلان مدیران میداند. به عنوان تنها فیلمساز مستندی که هم در ایران و هم در اروپا فعالیت میکند، نگاه دقیقی نسبت به فرآیند تولید در بخش خصوصی دارد. نسبت به پژوهش بسیار سختگیر و نسبت به کیفیت پایین بسیاری از مستندها گلهمند است. او مستندسازی را بهعنوان یک شغل میبیند، ولی اذعان دارد که در ایران این کار شغل محسوب نمیشود. رزاقکریمی ایراد را نهفقط متوجه دولت یا بخش خصوصی بلکه متوجه نگاه به این حرفه میداند و خود مستندسازان را هم در پیشآمدن وضع موجود بیتقصیر نمیداند. نگاه بسیار جالبی نسبت به جایزهگرفتن مطرح میکند که فقط از كسی با تجربه او برمیآید. جشنواره را یک اتفاق خیلی خوب میداند، اما از حجم بالای فیلمها انتقاد میکند. او با همکاری برادرش مرتضی، مستند «یاد و یادگار» را درباره تاریخ ایران ساخت. «زندگی در تصویر» درباره مرتضی ممیز ،پدر گرافیک ایران، «تقی جعفری یگانه» درباره علامه محمدتقی جعفری و «مَحرم، مجرم، مُحَرَم» درباره برگزاری مراسم عاشورا در کانون اصلاح و تربیت کودکان، سه مستنددیگر رزاق کریمی هستند. «خاطراتي براي تمام فصول» مستند تكان دهنده اي است كه رزاق كريمي به خاطر آن از سوي خاص و عام تحسين شد. اجازه دهيد براي نمونه از جمله ابراهيم حاتمي كيا خطاب به او عاريت بگيريم:« نکته فیلم تو، این است که این فیلم؛ غم گسارانه به آدمها نگاه میکند و الا نباید آن آدمی را که در ماشین نشسته است و فردا قرار است پایش را بِبُرند، ببیند. این در نمیآید؛ اگر خالق این مستند، خودش در همان احوال نباشد. درست است که مصطفی رزاقکریمی زخم برنداشته، در جنگ نبوده و یک گلوله هم در جنگ شلیک نکرده است، امّا احوالش با آدمهای درگیر در آن جنگ، یکی است و انگار یک جور همذات پنداری میان او و جانبازان ما برقرار شده است.بگذارید همینجا بگویم؛ من ریتم معنوی و روحی فیلم «از کرخه تا راین» را، از مصطفی گرفتم.»
آقاي رزاقكريمي شما در جشنوارههاي بسياري شركت كرده و با «خاطراتي براي تمام فصول» جايزه بهترين فيلم جشنواره سينماحقيقت را هم گرفتهايد، بهعنوان يك مستندساز باسابقه، سينماحقيقت را در اين 10 سال چگونه ديدهايد؟
آن چيزي كه من متوجه شدم اين است كه قدمهاي خوبي برداشته شده و اتفاقات خوبي رخ داده، اما عملكرد بعدي مهم است. جشنواره يك موضوع است و بهرهبرداري از اين جشنواره براي من تعريف درستي ندارد. سينماي مستند مهجور است. براي من مهم اين است كه چه قدمهايي برداشته ميشود، برگزاري مرتب جشنواره اتفاق خوبي است، بهخصوص كه ميبينم جوانان بسياري شركت ميكنند. در سه سال گذشته جشنواره خوبي داشتيم و ديگر حسابي جا افتاده است و همه آن را ميشناسند. اين قدم خيلي خوبي است. تدابير برگزاركنندگان در هر قدم خود را نشان ميدهد، اما به نظر من جشنواره بايد حامي مستندسازان براي ادامه راه باشد.
يكي از همكاران شما در حوزه مستند محيطزيست ميگفت كه نخبگان سينماي مستند، به حال خود رها ميشوند، شما با اين نظر موافقيد؟
من كليتر ميبينم. جوانهايي را ميبينم و با آنها صحبت ميكنم، مشخصا قدمهاي خوبي برداشتهشده، جوانها و مستندسازان از حمايت مالي و بهخصوص انضباط مالي مركز بسيار راضي هستند كه اينها نقاط بسيار روشني است. مستندسازي به عنوان يك حرفه بايد منبع درآمد باشد. من مقايسه نميكنم، اما سريالها و فيلمهاي داستاني بودجه هنگفت دارند، ولي مستند در جشنواره سينماحقيقت عالي پخش ميشود، اما اينكه بعد از آن چه اتفاقي ميافتد، مهم است، اينكه كجاها مستندها پخش ميشود و چه پولهايي را ميتواند برگرداند. بايد كارگردانان مستندساز بتوانند به اين كار به عنوان يك حرفه نگاه كنند.
همكاران خارجي شما كه از آنها اطلاع داريد، چگونه كار ميكنند؟ آنها هم به اين وضعيت دچار هستند؟ شرايط مالي آنها نیز مساعد نيست؟
نه اينكه بگويم شرايط خوبي ندارند، اما گذران زندگي آنها شاخصههاي بالايي دارد، آنجا كار هست، درآمد و تقسيم كار و بودجه هم هست. اما اگر بيش از سه بار موفق نشوند، آنوقت كار پيچيده ميشود. مثلا فيلم اول بايد حداقل 156 يا پنجهزار بيننده داشته باشد. اينها هر كدام امتياز خود را دارند. داشتن اين امتيازها باعث گرفتن بودجه براي فيلم بعدي ميشود، ولي اگر اين امتيازها كسب نشود و فيلم اول، دوم يا سوم آنها نیز اين امتيازها را كسب نكند، ديگر نميتوانند فيلمي بسازند، بايد مدتها صبر كنند و بيمه بيكاري از صنف بگيرند كه آن هم شرايط خود را دارد. اما درهرحال زندگي آشفتهاي ندارند، حتي بعد از اين داستان. البته باز هم به امتيازها بستگي دارد، حتي براي بيمه بيكاري. همه چيز به كيفيت فيلم و تعداد بينندگان بستگي دارد.
يعني اقتصاد آزاد و البته حمايت صنفي.
سينماي مستند يك صنعت است، خيليها ميترسند بگويند تهيهكننده من مركز است يا مثلا تلويزيون، هميشه ميگويند من يك فيلمي دارم، چيزي به اسم كارفرما درست تعريف نشده است.
در خارج از ايران فيلم يا اكران ميگيرد يا برمبناي ميزان تماشاگر در تلويزيون پخش ميشود، اما در ايران با وجود اينكه اوضاع در چند سال اخير كمي بهتر شده است، اما همچنان مشكل پخش وجود دارد. چه ميتوان كرد؟
من نظر شخصيام را ميگويم، بايد اين كفه ترازو را دوطرفه ديد. در خارج مستندسازشدن كار بسيار مشكلي است. يك كارگردان ميسوزد تا مستندساز شود و كارفرماست كه دنبال كارگردان ميرود. آنها موضوعات را تعريف ميكنند، مثلا زيستمحيطي يا اجتماعي و آنگاه سراغ كارگردان ميروند. اينطور نيست كه كارگردان فقط فيلم خود را بسازد، بلكه در چارچوب يك ضوابط كار ميكند. پول بسيار خوبي هم ميگيرد، اما نميتواند از ضوابط تخطي كند. در ايران ميگويند كه پول كم است، اما من ميگويم ببينيد خروجي چقدر است و با چه كيفيتي. در بسياري از اوقات خروجي فيلمها صرفا تجربي است، صنعت نيست و عنوان فيلم حرفهاي را نميتوان بر آن نهاد. بازاري ندارد. مگر اينكه آن قدر اگزوتيك باشد كه بتوان آن را در جشنوارههاي خارجي نمايش داد. پرداخت حرفهاي چيز ديگري است. در آنجا فيلمنامه دقيق با 20 درصد خطا بايد وجود داشته باشد. در تحقيق حتي بايد عكس هم وجود داشته باشد. تهيهكننده كاملا به موضوع اشراف دارد و در اغلب اوقات برآورد مالي صددرصد درست است، مگر استثنائات. تهيهكننده مدرك كافي از كارگردان دارد و با حمايت كاملا صحيح جلو ميرود. من اعتقادي به اين ندارم كه مقصر ارگانهاي دولتياند و همه فيلمسازها پولهاي زيادي بگيرند.
آيا اين سيستم در ايران اجرا نميشود؟ كمي صريحتر بگوييد.
نه اعمال نميشود. نسبت به 14 سال پيش خيلي بهتر شده است، قديمتر يك تهيهكننده، كارگردان و فيلمبردار ميرفتند و كار ميگرفتند و هر نتيجهاي محتمل بود. در سيستم حرفهاي، محقق محقق است، بدون هيچ احساسي، فيلمنامهنويس يك شغل است و كارگردان هم همينطور. منظورم تقسيم كار است كه نسبت به 14 سال پيش خيلي بهتر شده است.
بگذاريد اينطور بپرسم. فرض كنيد تهيهكننده يك فيلم مستند حياتوحش هستيد كه بودجه محدودي هم داريد. شما چطور ميتوانيد انتظار داشته باشيد كه مثلا فيلمبردار چند سال از وقت خود را هر چند بهصورت پراكنده در اختيار فيلم بگذارد، در اين صورت كارگردان مجبور ميشود خودش فيلمبرداري كند.
اينجا برميگرديم به ساختار و سيستم. من از طرف ديگري به موضوع نگاه ميكنم. مستند حياتوحش ما چقدر سابقه دارد؟ البته من چند فيلم خوب حياتوحش در ايران ديدهام، اما ما عقبهاي در سينماي مستند حياتوحش نداريم و متاسفانه من فيلمهايي ديدهام كه ديگر ربطي به حياتوحش ندارند. اگر سينمايي كه عقبه دارد، سيستم بسيار پرجزيياتي در آن تعريف شده كه بودجه، عوامل و همه چيز در آن مشخص هستند. سيستم در ايران بايد چند فيلم خوبي را كه ساختهشده ببيند و ابتدا عرضه و نمايش فيلم را بسنجد، آنگاه حمايت درست انجام شود. فيلم بايد فروخته شود يا فروش داشته باشد. فيلمي كه در كشور بماند به درد هيچكس نميخورد. فيلم بايد بيننده داشته باشد. بيننده هم پول ميدهد يا تلويزيوني آن را ميخرد. مساله بر سر پول است، چون سينماي مستند هم يك صنعت است.
پس شما با حمايت دولتي مخالفيد، چون در اين شيوه ممكن است انتخاب موضوع، كارگردان، نمايش و فروش شكلي ديگر بيابد؟
به نظر من ارگاني كه فيلم را تهيه ميكند، بايد تيم مشاوران قدرتمندي داشته باشد. البته من در نشستها اين را ديدهام كه افراد خوبي جذب ميشوند. با اين نظام مشاوره بودجه جهت مناسبي پيدا ميكند؛ دولتي يا خصوصي فرقي نميكند. اما متاسفانه در ايران پخش فيلم وضعيت مناسبي ندارد. اگر شما حتي به عنوان تهيهكننده بودجه 300ميليوني از سرمايهگذار دريافت كنيد، نميتوانيد به برگشت پول اميدوار باشيد، چون پخش مناسبي نخواهيد داشت. دادن اين پول اشتباه است. بررسيها بيشتر فرهنگي است. ما قبل از انقلاب هم اين مشكلات را داشتيم، الان به مراتب بهتر شده است. اما پول را همينطوري دادن اشتباه است. كجاست ايده خوب، حتي نيم صفحه. تحقيق كجاست. تمركز روي اين موضوع كم است. سرمايهگذار بايد به اين فكر باشد كه پول را به چه كسي ميدهد. در خارج از ايران تهيهكننده تنها تصميم نميگيرد و كلي مشاور دارد. مثلا اگر بخواهند راجع به رودخانه دانوب فيلم بسازند، بعد از طرح و تحقيق و بررسي بودجه درست تصويب ميشود. در ايران اما تحقيقات مشكل دارد. نميتوان رفت و راجع به مثلا درياچه اروميه بدون تحقيق كافي فيلم ساخت. تحقيقات در ايران بيشتر كتابخانهاي است و به درد فيلم ساختن نميخورد. روش تحقيق در سينما به كلي متفاوت است. براي خواندن تحقيقي كه براي آن بودجه قرار است تخصيص يابد، نبايد با واژه كلي علمي و دانشگاهي روبهرو شويم. من و فرهاد و رهرام 20سال پيش براي فيلمي تحقيق كرديم. يكسال و چند ماه طول كشيد و چندين جلد كتاب از آن درآمد. تحقيق يعني وقتي مثلا شما راجع به مسجدجامع يزد فيلم ميسازيد، طوري به فيلمنامه كمك كند كه شما فقط برويد همان جايي فيلمبرداري كنيد كه لازم است و نه حتي بيشتر، مثلا ضلع جنوبشرقي. تمام اينهايي كه من ميگويم در ايران وجود دارد، اما نه به قدر كافي و ما هميشه ارگان را مقصر ميدانيم. اين نيست كه همه بد باشند و فقط ما خوب باشيم، تلويزيون بد باشد، مركز گسترش بد باشد و غيره اما از مستندساز هم بايد حمايت كرد، طوري كه محتاج نان شب يا كرايه خانه نباشد، چون اين موضوع را به عينه ديدهام. اما نميتوان انتظار داشت مستندساز فقط بخواهد تجربي كار كند و همه را هم بد بداند. به اعتقاد من آسيبشناسي اصلا متوجه خود كارگردان است. بگذاريد مثالي بزنم. ما فيلمي راجع به آلفونس گابريل تهيه كرديم كه آقاي ورهرام كمك زيادي كردند و آقاي مرتضي رزاقكريمي هم تهيهكننده سمت ايران بودند. اين فيلم كه با همكاري اتريشيها ساخته شد فقط 7 ماه تحقيق بسيار فشرده داشت، طوري كه بعد از آمادهشدن سناريو، شايد بعد از خواندن آن، از فرط ساده و روانبودن هر كس فكر ميكرد ساختن اين فيلم چه كار راحتي است، اما نه، اينجاست كه كارگردان عيار خود را نشان ميدهد. كارگردان آن فيلم بعد از آن در جاهاي زيادي كار كرد، اما اگر امتياز نميگرفت، عملا اوت ميشد. آنجا اين خشونت شغلي و حذف وجود دارد و از آن طرف هم مزاياي شغلي قابل توجه است، البته طبق ضوابط كسي هم در آنجا به جايي فحش نميدهد يا انتقاد نميكند.
آقاي رزاقكريمي، در سالها برگزاري جشنواره سينماحقيقت توليد مستند رونق پيدا كرده است. اين موضوع را چطور ارزيابي ميكنيد؟ خوب ميدانيد؟
خوب ميدانم، اما با علامت سوال، چون حجم زيادي فيلم ساختن، هنر نيست. بايد سختگيريهايي وجود داشته باشد، فيلترهايي كه مشاوران ايجاد ميكنند. فيلمهاي كمتري ميتوان ساخت كه بودجه بيشتري داشته باشند.
جايزه جشنواره چه تاثيري بر كار مستندساز ميگذارد؟
بگذاريد اينطور توضيح دهم. شما «ميشائيل هانكه» را ميشناسيد. ما در يك دفتر كار ميكرديم و دكتر «فايت هايدوشكا» تهيهكننده آن دفتر بود كه 32 سال است با هم دوست هستيم. «ميشائيل هانكه» نخل طلاي كن را گرفته بود، من به آقاي هايدوشكا تبريك گفتم كه موقعيت فوقالعادهاي است كه آقاي هانكه جايزه گرفته است. دستش را روي لبش گذاشت كه آرام صحبت كنيد، هانكه اينجاست و ممكن است خودش را گم كند. او تشويق شده، اما بايد الان تمركزش روي فيلم بعدياش باشد و اين به معناي حمايت درست از او براي فيلم بعدياش است. جايزه ميتواند باعث شود فيلمساز مغرور شود. زماني ورنر هرتزوگ را در وين ديدم كه به مرغابيها به همراه نوهاش غذا ميداد. به من گفت كه فيلم آخرش خوب نشده و بيكار شده است. ورنر هرتزوگ و بيكاري! اين نظام ساختار درست، همراه خودش خشونتهايي دارد و همين است كه باعث پيشرفت ميشود. داوري حكم نيست. جايزه تشويق است، ولي مهمتر از آن خروجي كارگردان براي كار بعدي است. جايزه من براي فيلم در خاطراتي براي تمام فصول بيش از هر چيز مرا خوشحال كرد، به خاطر اينكه مظلوميت جانبازان شيميايي ديده شد.
- به عنوان كسي كه تجربه داوري دارد؛ طور کلی مشکل خاصی در داوری چنین جشنوارههایی نمیبینید؟
اتفاقاً من مشکلات جدی برای داوری چنین جشنوارههایی دارم. فیلمهایی بدون آنکه طبقهبندی درستی شده باشند وارد جشنواره میشوند و حقشان ضایع میشود. کارگردان دلشکسته میشود که چرا فیلمش انتخاب نشده است و بسیاری مسائل دیگر. اعتقاد دارم داوران باید تنها بر مبنای موضوع خاص جشنواره داوری کنند. بعضاً میبینم برخی از داوران دغدغههای شخصیشان را در قضاوت لحاظ میکنند؛ اینکه فلان کارگردان چقدر بودجه از بهمان نهاد برای ساختش گرفته است و دیگری چقدر؟ اینها اصلاً نباید برای داور اهمیت داشته باشد. مهم نیست که فیلمی با یک چراغ ساخته شده است یا ده تا، با ریل یا بدون ریل. محتوای فیلم دارای اهمیت است. یک بار یادم میآید یکی از داورها میگفت من فیلم فلان کارگردان را حاضر نیستم ببینم. خب اگر با این آدم مشکل دارید بروید و خارج از اینجا همدیگر را کتک بزنید، اما مسائل و دغدغههای شخصی را نباید در قضاوت دخیل کنید.
گفتگو از: محمود صادقلوگيوي