۰
جمعه ۱۲ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۷:۳۷
نقد محمد هاشمي بر فیلم مستند « رماوند » ساخته ی حجت الله حافظی

نحوه ی بودن آدمیانی در عالَم

نحوه ی بودن آدمیانی در عالَم
فیلم مستند «رماوند» در قالب گفتار متن و بیانات کارشناسان خبره ی باستان شناسی از گذشته ای دفن شده در شهری باستانی می گوید. گذشته ای که این کارشناسان و گروه باستان شناسی شان تلاش می کنند از درون ادوار گذشته ی تاریخی استخراج کنند و در زمان حال، به نمایش بگذارند و فایده های آوردن این گذشته ی باستانی را به زمان حال یادآوری کنند. اما اهمیتی که این فیلم می تواند برای مخاطب داشته باشد، در چند سطح قابل طرح است. سطوحی که چند نوع از مخاطب را هم می تواند هدف بگیرد. در یک سطح، مخاطبی که با رابطه ی تاریخ و هنر آشنایی دارد، هدف است. در این سطح، گاهی کفه ی هنر و گاهی کفه ی تاریخ بر کفه ی دیگر می چربد. مثلاً وقتی یکی از سران گروه باستان شناسی می گوید همیشه سؤال بوده که چه ارتباطی بین مرکز امپراتوری پارت و ساسانی در منطقه ی استراتژیک بین النهرین و تیسفون، با منطقه ی مرکزی ایران بوده است، کفه ی تاریخ سنگین تر می شود و از اینجا مسائل سیاسی در مواجهه با جغرافیا نیز اهمیت می یابند. در سطح دیگر، بحث گردشگری مطرح می شود و اینکه چنین سؤالاتی می تواند گردشگران زیادی را به این منطقه جذب و جلب کند و بنابراین نتیجه ی اقتصادی به همراه داشته باشد. در این سطح، شاید پرسش قبلی که به پرسش جدید می انجامد، از وجه سیاسی خود فاصله بگیرد و جنبه ای فرهنگی بیاید. در این مورد، نظریه ای مطرح است که مردم سرزمین های دور از ما، به سرزمین باستانی ما همچون سرزمینی سرشار از رمز و راز می نگرند. به عبارت دیگر، آنچه آنان را جذب می کند وجوه اگزوتیک سرزمین ماست. بنابراین سفالینه هایی که باستان شناسان این گونه از خاک به درمی آورند، برای گردشگران از این جهت اهمیت دارد که به آنها همچون چراغ های جادویی می نگرند، که هرلحظه علاء الدینی از آن خارج می شود. می توان یاد ادوارد فیتز جرالد هم افتاد که رباعی های خیام را این رو ترجمه کرد که در آنها جادویی از سرزمین های دوردست می یافت که در سرزمین خودش، از آن اثری نبود. جادویی از تخیل اسطوره ای که می توانست آدمی را فراتر از زمان و مکان ببرد و به او حسی از کامل و متعالی شدن ببخشد. بنابراین، در این رویکرد، انگار رد پایی از مواجهه ی طبیعت و فرهنگ را می توانیم درک کنیم. انگار آنچه را ما فرهنگی می نامیم برای گردشگر سرزمین دور، از جنس طبیعت به نظر می رسد. آنچه در باستان شناسی، درباره ی ارتباط های جغرافیایی از منظر سیاست اهمیت دارد، برای ساکن سرزمین دور، همچون امری طبیعی به چشم می آید که رمز و رازش او را مسحور می کند و به جهانی فراتر از جهان تجربه های حسی روزمره ی خودش می برد. اما سطح دیگری که به نظر من، در این فیلم از سطوح دیگر کارکردهای باستان شناسی جالب تر به نظر می رسد، جایی است که اظهار می شود با بررسی این دفینه های باستانی، درباره ی دوره هایی همچون نوسنگی، عصر مفرغ، آغاز شهرنشینی، عصر آهن، دوره ی ساسانی و دوره ی اسلامی می توان اطلاعات مهمی کسب کرد. اینکه نحوه ی سکونت آدمیان در جهان هایشان، در هریک از این دوره ها چگونه بوده است. به عبارت دیگر، از طریق نقش و نگارهایی که بر این به جای مانده های هنر دوره های گذشته، بر این آثار گچ بری و معماری نقش بسته است، می توان از نحوه ی بودن آدمیان گذشته در جهان هایشان اطلاعات زیادی کسب کرد.
از نظر فیلسوف آلمانی، مارتین هیدگر، هنر در-کار-نشاندن حقیقت است. این حقیقت، حقیقت این موجود یا آن موجود نیست بلکه حقیقت عالَم است. عالم در اصطلاح هیدگر مفهومی است محوری برای حقیقت انسان که عبارت است از دازاین در اصطلاح «در- عالَم- بودن» که به آلمانی In-der-welt-sein و به انگلیسی Being-in-the-world است. هیدگر می گوید فقط انسان است که عالم دارد و حیوان و فرشته عالم ندارند. اجزای تشکیل دهنده ی این کل In-der-welt-sein از هم مجزا نمی شود، منتها می شود مثل یک منشور چندوجهی، از این کل هر بار از وجهی نگاه کرد. Inدر عبارت فوق، معنایی دارد متفاوت با مثلا بودن کارتی در جیب من. انسان همیشه با چیزهایی سر و کار دارد که به عنوان ابزار به کار می برد. عالم معلمی با عالم یک نقاش در آتلیه اش فرق می کند و بودن نقاش در آتلیه اش غیر از بودن آب در کوزه یا نان در سفره است. بودن از منظر هیدگر یعنی آشنا بودن و انس و الفت داشتن. بودن-در-عالم انسان با بودن صندلی در عالمش یکی نیست بلکه همراه است با وقوف و آشنایی. سر و کار داشتن انسان با موجودات همواره همراه با فهمیدن معنای وجود است. آن کسی که در عالم است می تواند خود راستین انسان یا خود مجازی اش باشد. ممکن است انسان چنان در عالم باشد که معمولاً دیگران هستند و ممکن است طوری باشد که توانایی های خود را به منصه ی ظهور برساند نه اینکه از مدلِ بودنِ دیگران برای خودش الگویی بسازد. این بودن طرز خاصی از بودن است که فقط برای انسان است و نه موجودات دیگر. این طرز خاص بودن برای هیدگر عبارت است از زمانمندی. بودن چیزی نیست که اکنون تمام شده و چیزی به فعلیت رسیده نیست. بلکه در آینده بودن و با خاطره ی گذشته است.
حقیقت بودن انسان در عالم در کار هنری نشانده می شود. مثلاً حقیقت عالمی که در آن زن کشاورز زندگی می کند و در تابلوی «کفش های ماهیگیر» ون گوگ نمودار آمده است. حتی اگر کفش های یک مرد باشد یا کفش خود نقاش باشد مهم نیست، بلکه این که می توان به آن حقیقت راه برد مهم است.
آثار هنری که باستان شناسان فیلم «رماوند» هم از شیارهای آن خاک می زدایند و نقش و نگارها و طراحی هایش را برای ما تماشاگران نمودگار می سازند، درنهایت می توانند ما را به حقیقتی این چنینی رهنمون سازند. حقیقت نحوه ی بودن انسان هایی در عالم. طرز خاصی که آنان با عالم انس و الفت داشته اند، آگاه و آشنا بوده اند و در آن اقامت گزیده بوده اند. زمان مندی شان که بودن چیزی است در آینده با خاطره ای در گذشته. اما در پایان فیلم، می بینیم که این بناهای باستانی، به خاطر برنامه ریزی های صنعت آب امروزین و باز کردن آب سد به روی آن، در حال فرو رفتن به زیر آب و نابود شدن است. به نظر هیدگر تفکر تکنولوژیک درحال به تباهی کشیدن انسان است. او مخالف با تکنولوژی نیست بلکه معتقد است تکنولوژی ابزاری است که پشت آن تفکری وجود دارد که به همه چیز نظمی تحمیلی وارد می آورد. هیدگر معتقد است در تفکر علمی، مثلا روبروی رودخانه ی راین می ایستیم و به آن فکر می کنیم: این رود از کجا می آید؟ به کجا می رود؟ بسترش چقدر است؟ اما در تفکر تکنولوژیک می پرسیم چگونه می توان از رود راین پول درآورد؟ چگونه می توانیم روی این رود سد بزنیم و آب جمع کنیم و برق بگیریم.  بنابراین از منظر تفکر تکنولوژیک، تمام عالم به عنوان مخزن ثابتی از انرژی در نظر گرفته می شود. در تکنولوژی به این فکر می کنیم که چگونه می توانیم از عالم بهره برداری کنیم . بنابراین عالَم موضوع بهره برداری ما و به عبارتی ابزار کار ما می شود. این، یک فاجعه است که عالَم را از جایی که محل سکونت و آرامش است دور می کند. به نظر هیدگر، راه نجات از چنین تکنولوژی ای هنر و شاعرانگی (پوئسیس یا طرز ابداعی که در شعر وجود دارد) است که در هنر وجود دارد. در فیلم «رماوند» نیز نسبت به همین تکنولوژی هشدار داده می شود. تکنولوژی ای که در حال نابودسازی یادمان نحوه ی بودن آدمیانی در جهان و نحوه ی در-کار-نشاندن حقیقت آنان توسط شاعرانگی و نحوه ی ابداع هنری است.
کد مطلب: 2001
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *