فیلم در شب آغاز میشود و هنگام طلوع آفتاب و با آوازی بومی، تصاویری هوایی (هلی شات) دیده میشود از گله و خانه صحرایی و زنی که کار میکند. فرم بصری بهخوبی در خدمت مضمون است. بهخصوص چاهی که دوربین از درون چاه آسمان را نشان میدهد. سراغ زنهای مختلفی در همان حوالی میرویم، فعلاً فقط با یک گزارش تصویری بر پایه صدایی شفاف و تصاویری خوش رنگ و لعاب روبرو هستیم. فقط در مواردی با استفاده از تکنیکهایی مثل تصویر آهسته (اسلوموشن) ایجاز در روایت به هم میخورد که با حذفش خللی در ریتم روایی اثر وارد نمیشد. به موازات شکلگیری زمینههای اطلاعاتی و معرفی محیط، دوربین ثابت به دوربین متحرک و روی دست و استدیکم بدل میشود. حالا آدمهای بیشتری در قاب هستند، اما نکته جالب اینکه مردی در قاب نیست و همه زن و کودک هستند. و یکی یکی، مثل مورچههای کارگر که در صفهای طولانی در سکوت به کار همیشگیشان مشغولاند، آب به خانهها میبرند. فیلم با تکیه بر عناصر بصری و تصویر حرفش را میزند و فضای متروکهای را توصیف میکند که زنانی سخت کوش دارد.
ضعف فیلم استفاده بیرویه از تصاویر هوایی است، طوری که حوصله سر بر میشود. البته همین تمهید نیز تا جایی در خدمت تعریف جغرافیای محیط و استعارهای از مفهوم «جبر جغرافیایی» است ولی از جایی به بعد فقط در خدمت به رخ کشیدن مهارت کارگردان است که برای یک فیلم مستند امتیاز مثبتی نیست. کیفیت و نحوه اجرای تصاویر هوایی خوب است اما ضرورت و کارکردش چیست؟ وقتی قرار است از تضاد برکه خشک و سنجاقکهای زیبای اطراف آن بگوییم و زنان و کودکان را نشان دهیم نیازی به دور شدن از سوژه وجود ندارد و اتفاقاً در دقایقی از فیلم به نظر میرسد دوربین باید روی شخصیتها و موقعیت اصلیاش متمرکز شود و با این نزدیکی، حس عاطفی قویتری را انتقال دهد. فیلم از چالهای شروع میکند و رفته رفته اوج میگیرد و تصویری جامع از موقعیتش ارائه میدهد؛ قطعاً این یک استراتژی آگاهانه است که از سوی کارگردان انتخاب شده، اما با این انتخاب، جلوه تکنیکی مستند به تأثیرگذاری حسیاش میچربد. تصویربرداری (غیر از تصاویر هوایی) کیفیت خوبی دارد و آواز بومی و صداگذاری خلاقانه مستند در خدمت محتواست. فضای بومی با مؤلفههای ساده و آشنایی معرفی شدهاند و درک قابلتوجهی از محیط برای مخاطب میسازند. چیستی و چرایی این موقعیت بحرانی در ابعاد مختلف شرح داده میشود و این فکر را در ذهن مخاطب میکارد که چگونه میتوان از تکرار تراژدی جلوگیری کرد.
یکی از امتیازهای مثبت این مستند، حضور کودکان و مادران در فیلم است که با لباسهای رنگارنگ کاملاً در تضاد با فضاها و محیطهای معمولی است که عموماً در زندگی روزمره (آن هم در شهرهای بزرگ) شاهدش هستیم. این قهرمانهای خاموش و بیادعا، زیبایی طبیعی را به فیلم اضافه کردهاند و حضورشان در برابر دوربین یکی از جاذبههای اصلی فیلم است.
نکته آخر این که معمولاً در فیلمهای مستند ایرانی یا کوتاه داستانی قابل مشاهده ا،ست تنوع در مضمون و تنوع در ارائه آن است. معمولاً به شوخی یا جدی می گویند یک دهم یا یک پانزدهم فیلمهای موفق جشنواره خارجی ،فیلم های ایرانی هستند، برای اینکه کمتر کشوری مثل ایران ، تنوع قومی و قبیلهای و منطقه ای دارد و جالبترین نکته اینکه ، اینها همه در کنار هم زندگی میکنند. همه فرهنگ جداگانهای دارند، همه داستانهای بومی جداگانهای دارند ، پس اگر سراغ هر کدام از اینها برویم طبق سنت، طبق فرهنگ گذشته ای که به یادگار مانده با چیزهای روبهرو میشویم که برای مخاطب خارجی و حتی داخلی اشتیاق برانگیز است. در سرزمینی که قومها و فرهنگهای گوناگون با وجود تفاوتها و تنوع گسترده زیستی همه کنار هم زندگی میکنند و نقاط مشترک فراوان دارند، طبیعیست که در هر محله و کوچه و خانهای، داستان تازه و بدیعی برای روایت وجود دارد و سینمای مستند سهم بزرگی در ثبت و انتقال این داستانها دارد. مستند «سنجاقکهای برکه خشک» یکی از نمونههای این رویکرد است و میکوشد حال و روز مردمان این سرزمین را در گوشهای از این خاک پهناور به تصویر بکشد و در حافظه روزگار ثبت کند.
شاهین شجریکهن