مستند «در جستجوی زمان از دست رفته» درباره چند شخصیت گمنام اما متفاوت است که در محیطی بهشدت غیرمعمول، رویایی را جستجو میکنند که در ظاهر هیچ تناسبی با سبک زندگی و فرهنگ آنها ندارد. فیلم با نمایی از یک صحنه تئاتر خانگی شروع میشود و دو بازیگر آماتور را با گریم سرهمبندیشده و لباسهایی عجیب میبینیم که ظاهراً مشغول اجرای یک نمایش خارجی هستند. فضای فقیرانه و آشفتگی اطرافشان هیچ تناسبی با تئاتر ندارد، اما آنها با شور و هیجان روی بازیشان تمرکز کردهاند و توجهی به موقعیت ندارند. فیلم از همینجا نقطه تمرکزش را انتخاب میکند؛ یک بازیگر آماتور عشق تئاتر که بدون هیچ امکاناتی و در روستایی محروم، رویایی دستنیافتنی را رها نمیکند. او میخواهد بازیگر و کارگردان تئاتر باشد. در ابتدا به نظر میرسد این فقط یک هوس گذرا و مثلاً علاقهای شخصی است که در حاشیه زندگی روزمره دنبال میشود، اما هرچه جلوتر میرویم بیشتر متوجه اهمیت موضوع میشویم. شخصیتهای این مستند و بهخصوص نفر اصلی که محور جستجوی فیلمساز است، چنان با این رویا درگیرند که زندگی طبیعیشان را عملاً رها کردهاند و فقط به تئاتر و بازیگری فکر میکنند. در شرایط سخت و فقیرانه روستا، و در محیطی که زندگی بسیار سخت پیش میرود، علاقه این افراد به تئاتر باعث شده نتوانند حتی به اندازه سایر اهالی روستا از تمکن مالی برخوردار باشند. ضمن اینکه در محیط سنتی اطرافشان، علاقه این افراد به تئاتر را مسخره میکنند و کسی حاضر نیست کارشان را جدی بگیرد. مجموعه این عوامل، در فیلم به گونهای روایت میشود که هرچه بیشتر با وضعیت شخصیتها آشنا میشویم بیشتر درمییابیم که چقدر موقعیتشان سخت است. تا جایی که در دقایق پایانی، فیلم لحنی تراژیک و رویکردی غمخوارانه به خود میگیرد و تنهایی و ناکامی شخصیتها را به تصویر میکشد. فضا و شیوه روایت داستان با صمیمیتی که حاصل گفتگوی مستقیم با شخصیتهاست تناسب دارد. تقریباً نیمی از زمان فیلم به همنشینی و صحبت با دو شخصیت اصلی اختصاص داده شده و شکل استقرار دوربین به گونهای است که محیط را از زاویه نگاه مخاطب تصویر میکند. گویی دوربین به نمایندگی از ما در مقابل شخصیتها قرار گرفته و فرصتی ایجاد میکند که نوعی همنشینی مجازی شکل بگیرد. هرچه زمان میگذرد، رفتار آدمها راحتتر میشود و انگار حضور دوربین را فراموش میکنند. به همین دلیل است که در دقایق پایانی مستند، لحن گفتگو خودمانیتر میشود و شخصیتها بدون ملاحظه و تردید، درونیات خود را بازگو میکنند. تا جایی که حتی شاهد عواطف سرخورده و اشکها و حسرتهای آنها هستیم.
در واقع مهمترین امتیاز مستند، انتخاب سوژه و تأکید روی جاذبههای فردی شخصیتهاست. از لحاظ تکنیک و شیوه اجرا، فیلم امتیاز برجستهای ندارد و صرفاً دوربین را روبروی شخصیتها کاشته و گاهی به اقتضای حرفهای آنها، صحنهای را تضمین میکند و نماهای بیرونی را به صورت موازی لابهلای گفتگوی اصلی میگنجاند. اما خود این آدمها با سادگی و صداقت روستاییشان به اندازه کافی جاذبه دارند که انرژی فیلم را بالا نگه دارند. انتخاب مستندساز برای متمرکز شدن روی شخصیتها انتخاب درستی بوده و واقعاً هم نیازی نیست که ریتم و لحن روایت طبیعی این آدمها دستکاری شود. خودشان بهتر میدانند داستان زندگیشان را چگونه تعریف کنند و فیلم فقط با این روند همراه میشود. با اینکه بخشی از زمان مستند صرف بیان دردها و عقبافتادگیهایی میشود که شخصیتها به خاطر علاقهشان به تئاتر تحمل کردهاند، اما فیلم در نهایت ستایشگر عشق عمیق این آدمهای ساده و روستایی به هنر است. در واقع انکار نمیکند که این عشق هزینهای سنگین دارد و مثل هر عشق دیگری میتواند مایه رنج و ریاضت شود. ولی فراتر از تمام حرفها و اشاراتی که در طول فیلم مطرح میشود، رویکرد کلی مستند این است که چنین عشق پرشوری به تئاتر قابل احترام و شایسته ستایش است. این آدمها، ماهیهای تُنگ کوچکی هستند که خواب دریا را میبینند و آرزوشان شنا کردن در آبهای آبی آزاد است. چگونه میتوان به رویایی چنین زلال و پرشکوه احترام نگذاشت؟
شاهین شجریکهن