تراژدی دوست داشتنی مهناز صبور دومین فیلمی است که راجع به رابطهی عاشقانه انسان و حیوان در جشنواره دیدم. برخلاف فیروزهی دلبند که پولدار است و گاوهایش را محافظت می کند، هومن از همان اول فیلم دچار مشکلات مالی شدیدی است و پدرش تمام پولش را بر سر قمار از دست داده و هومن چارهای جز قمار دوباره بر سر زندگی ندارد. هومن روح و روان زندگی اش را روی سفید سرمایه گذاری می کند اما به شکلی ناراحتکننده شکست می خورد و میراثی جز غم برایش باقی نمی ماند. در تمام تاریخ سینما فیلم های زیادی در مورد رابطهی عاشقانهی انسان و حیوان ساخته شدهاند. از غزال " کلارنس براون "گرفته تا " اسب سیاه " با بازی میکی رونی ، اما قهرمان هیچ کدامشان پسری نوجوان نیست که در فقر به سر می برد. در تمام آنها امید موج می زند اما مهناز صبور به شکلی بیرحمانه امید را از تماشاگر می گیرد و به جایش آنها را مجبور می کند به تماشای چگونگی سرنوشت نافرجام بنشینند. موضوع "ورزا جنگ، داستان هومن و سفید" موضوعی عالی و ناب برای فیلمی داستانیاست که پایان خوش آن میتواند تماشاگران را راضی به خانه بفرستند. اما رضایتی که بعد از پایان فیلم مهناز صبور به تماشاگران دست می دهد نه به خاطر پایان خوش آن که به خاطر فیلم خوبی است که کارگردان با بیرحمی ساخته.
جدای از مبحث تراژیک آن، فیلم به یکی از ناشناختهترین سنتهای محلی ایران می پردازد که نمونهی آن بسیار نادر است. ورزاجنگ گاوبازی محلی گیلان است که دقیقا بر اقلیم آن منطبق است. اما فیلم مهناز صبور مثل ارکستری است که تم اصلی آن رابطهی هومن و سفید است مساله ی وزراجنگ تم زیرین آن است، چیزی مثل آکورد در پیانو. ورزاجنگ و اقلیم گیلان زمینه ایست برای روایت یک عاشقانهی نافرجام. هومن آسیب دیده است. سفید تمام تلاشش را می کند. در سکانسی که سعید توسط هومن سرزنش می شود پدر هومن توجه او را به اشکهای سفید جلب می کند و وقتی کارگردان کلوزآپی زیبا از سفید را به رخ مان می کشد گویی مکمورفی فیلم دیوانه از قفس پرید را می بینیم که می گوید نتوانستم ، اما تمام تلاش خود را کردم. ورزاجنگ فیلم بی رحمانهای ست و مهناز صبور در دل آزرده کردن تماشاگر کم نگذاشته . اما این تفاوت بین مستند و فیلم داستانی است. مهناز صبور جعل نمی کند و اجازه می دهد تماشاگر با واقعیت تلخ زندگی هومن روبرو شود. کارگردان تا مرز هیبرید پیش می رود اما مشاهدهگر باقی می ماند. در عین حال فیلمبرداری اثر بسیار مشکل بوده و جاهایی که دوربین جا می ماند به وضوح کارگردانی به کمک فیلمبردار می آید و اجازه می دهد که ما از دور مشاهده گر شکست سفید باشیم. با وجود استفاده از چندین فیلمبردار تصاویر فیلم کاملا یکدست هستند و کمک می کنند تا تلخی کار کامل شود؛ هرچند که موسیقی آریا عظیمی نژاد است که ضربهی آخر را میزند و مرثیه را کامل می کند.
محمودصادقلو