فیلمی پانزده دقیقهای؟ حرفش را زد؟ مثل آیتم تلویزیونی نبود؟ موضوعش را شروع کرد و تمام کرد؟ اصلا درست انتخابش کرده بود؟ ادای روشنفکری بیجهت در نیاورده بود؟ با سوژهاش صادق بود و به او احترام گذاشته بود؟ اینها سوالاتی است که وقتی یک مستند کوتاه می بینیم از ذهنمان می گذرد و در مورد استشهادی برای خانعلی باید گفت که به طرزی جالب تمام اینها رعایت شده بود. اما مهمترین نکته جالب فیلم اینها نبود. از نظر ساختار مهمترین نکتهٔ فیلم این بود که توانسته بود یک فیلم کوتاه باشد و نه قسمتی از یک فیلمبلند که به عنوان فیلم کوتاه نمایش داده شده. ادبیات و دستور زبان سینمایی فیلم کوتاه کاملا با فیلم بلند ، فرق می کند و آرمان قلیپور به شکلی عالی این دستور زبان را رعایت کرده است. در مورد خانعلی چیزی نمی گویم اما باید گفت آرمان قلیپور چیزی فراتر از یک مستند کوتاه ساخته است. قصهای در روستاهای ایران که به سبک پرفورمنسهای فرنگی اجرا میشود. یک مستند هیبرید که کارگردان به جای اینکه بخواهد در بازسازیهای شبه واقعیت خودش را گرفتار کند به آنها داستانی را که خود درگیر آن بودند داده تا آنها جلوی دوربین به شکل استیج بازی کنند. اگر زینب تبریزی در فیلم خود " همهٔ آنهایی که جایشان خالیاست " از بازسازیهای خود به نام استیج نام می برد باید فیلم آرمان قلیپور را ببیند. پانزده دقیقه زمان کوتاهی است و اگر کارگردان فیلم سخت هضمی هم می ساخت باز می گفتیم می شود به خاطر زمان کوتاه آن را تحمل کرد. اما قلی پور چنان طنز جذابی در فیلم خود گذاشته که حتی اگر فیلم ۷۵ دقیقه هم می بود دیدن آن را به کاری مفرح بدل میکرد. شخصیت خانعلی و همسرش پر از رهایی و طنازی است. همسر غر می زند و خانعلی توضیح می دهد. شاید تنها ایرادی که به فیلممی توان گرفت اتالوناژ آن است که کمی پر کنتراست است. با این حال می شود آن را در مقابل سوژهٔ جذاب و اجرای بسیار جذاب تر ندیده گرفت. با نگاه کلی به فیلم زحمتی که برای این پانزده دقیقه کشیده شده بسیار هویداست. فیلم نخواسته مثل بسیاری از مستندهای روستایی مرسوم ناله کند و تدوین بسیار به جایی دارد که به شکل پرفورمنس گونه آن کمک بسیاری کرده است. شخصا منتظر فیلم بعدی قلیپور هستم و حتما تلاش خود را خواهم کرد فیلم های دیگر این کارگردان را ببینم.
« محمود صادقلو »