۰
جمعه ۲۳ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۰۷:۲۷

نقدی بر مستند "سياه دنباله دار" به کارگردانی نیلوفر عظیمیان

دريغ و درد كه زن بودم*
نقدی بر مستند "سياه دنباله دار" به کارگردانی نیلوفر عظیمیان
"سياهِ دنباله دار" مستندي آسيب شناسانه در باب مسائل و مشكلات زنان از جنس خشونت خانگي در چندين نسل است. آسيبي كه متأسفانه در چرخه اي بيمار همچنان در حال تكرار است. نيلوفر عظيميان كه پيش از اين به عنوان دستيار كارگردان در سينماي مستند فعاليت داشته، اين بار در كسوت كارگردان مسئله اي مبتلابه در طول زمان را محور كار خود قرار داده است. مسئله اي در باب زنان كه نه همجنس بودن؛ بلكه انسان بودن كافي است تا ذهن جستجوگر يك مستندساز تيزبين را براي پرداختن به آن حساس كند.
"سياه دنباله دار" با عنوان هوشمندانه اي كه بي اختيار عنوان (ستاره دنباله دار) را در ذهن تداعي مي كند، سوگواره اي است بر چرخه معيوب خشونت خانگي عليه زنان كه جز به مدد ظلم پذيري خود زنان نمي تواند ادامه پيدا كند و تبديل به يك سياهي دنباله دار شود.با درك همين كليدواژه اوليه، فيلمساز موقعيت محوري مستند 39 دقيقه اي خود را در دفتر وكالت يك خانم وكيل قرار داده تا با مراجعه زنان و دختراني از چند نسل؛ چرايي تكرار اين ظلم پذيري در چند نسل مورد موشكافي قرار بگيرد. بخصوص وقتي يك مادر و دختر كه مي توانند آينه گذشته و آينده يكديگر باشند، در حال كلنجار رفتن با اين نقشِ از پيش تعيين شده هستند كه جامعه مردسالار از آنها مي خواهد؛ به نظر مي آيد گريزي از اين تكرار نيست. فيلمساز با انتخاب يك ساختار دراماتيك در دل رئاليسم جاري كه به واسطه مراجعه كيس هاي مختلف به خانم وكيل مورد بسط قرار مي گيرد؛ زناني كه آب از سرشان گذشته و چگونگي غرق شدن در اين مرداب را شرح مي دهند، به شكل موازي به موقعيت دختري نوجوان مي پردازد كه از ازدواج امتناع دارد ،  ولي در منگنه اي قرار گرفته كه خانواده و حتي مادر در حال اعمال زور بر او هستند. اينجاست كه فيلم بدون مستقيم گويي و اينكه به دام نريشن هاي احساسي و پند و اندرزگونه بيفتد، يك تحليل تلخ از چگونگي تكرار اين چرخه معيوب به مخاطب ارائه مي دهد. جايي كه مادر در عين زخم خوردگي از پذيرش خشونت در طول زندگي، همچنان از دخترش مي خواهد كه نقش قرباني را بازي كند والا خانه را ترك خواهد كرد. اين همان تحليلي زيرپوستي است كه از وراي تماشاي فيلم به عنوان پاسخ به چرايي ادامه خشونت خانگي عليه زنان ارائه مي شود و زن را در قامت متناقض قرباني- قرباني كننده قرار مي دهد. همان ها كه رويت چهره هايشان اهميت چنداني ندارد چراكه قصه يك قصه، صدا يك صدا و دست ها بهترين بيانگر عواطف دروني اين انسان مستأصل هستند.
فيلمساز با اين حس تعهد تلاش كرده اهميت را از عينيت فيزيكي زنان، به فاجعه اي كه در لايه هاي دروني اين موقعيت بيمار رخ مي دهد، ببرد و از دل آن به آرزوهايي بپردازد كه در پيچ و خم انتظار براي بهبود و معجزه، رنگ باختند و مدفون شدند. تمركز بر كاراكتر فيزيكي و بيروني خانم وكيل به عنوان بارقه اميدي كه تلاش مي كند بر تاريكي هاي ذهن و درون اين زنان بتابد و به آنها قدرت و توان ايستادگي و مبارزه بدهد، به شيوه اي هوشمندانه ابعاد ناديده زنان را در تلاقي با هم قرار داده تا از ديد تك بعدي به زن فاصله گرفته و بدون تأكيد؛ اين دو روي سكه را مقابل هم قرار دهد. به همين دليل است كه چه بسا بتوان فيلم را فراتر از پرداختن به واقعيت هاي تلخ جامعه مردسالار كه عامل اصلي شكل دادن اين موقعيت است، زن را آينه زن و اين موقعيت را زائيده ظلم پذيري و انفعال زنان در شكستن اين دور تسلسل معرفي مي كند. نماي دخترك نوجواني كه با چادري بر سر اسكيت بازي مي كند و مادري كه نظاره گر او؛ رخت روي بند پهن مي كند، تصويري موجز و گويا از اين موقعيت دوگانه است. آيا فرصت انتخاب بين پرواز يا سرنوشتي محتوم توسط دختر وجود دارد؟
پاسخ اين پرسش را مادر جوان ديگري مي دهد كه در نوجواني آرزوي شاعر شدن و برگزاري شب شعر داشته و امروز اين آرزوي خفته را بدل به آرزوي دخترش كرده تا به او بال پرواز بدهد. فيلم در نماي پاياني با دنبال كردن دوربين سرگردان بين مردمان يا به گفته بهتر زنان عادي كوچه و خيابان و بازار كه در حال حركت هستند، پرسش هاي متعدد طرح شده در زيرلايه اين آسيب شناسي را به بطن جامعه مي برد و مخاطب را در معرض پاسخ گويي و تعيين جايگاه خود در اين چرخه بيمار قرار مي دهد. در نهايت نيز پاسخ ضمني فيلمساز در قالب قطعه اي از شعر فروغ فرخزاد بيان مي شود، آنجا كه زني آوا سر مي دهد؛ (گفتم كه بانگ هستي خود باشم، اما دريغ و درد كه زن بودم).

« سحر عصرآزاد »
 
*قطعه اي از دفتر شعر "عصيان"؛  "شعري براي تو" از فروغ فرخزاد.
 
کد مطلب: 3971
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *