۰
پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۰۴

نقدی بر مستند " مادرم ملکه " به کارگردانی علی زمانی عصمتی

نامیرا
نقدی بر مستند " مادرم ملکه " به کارگردانی علی زمانی عصمتی
شاید زیرکانه‌ترین وجهی که در فیلم ملکة مادر به نمایش گذاشته می‌شود و تماشاگر تا واپسین لحظات حتی متوجة آن نمی‌شود، لحن دوگانة آن است. در فیلم از همان ابتدا که مادر را می‌بیبنیم، همواره لایه‌هایی از طنزی زیرپوستی را در خودش دارد. نوع بازی مادر و ارتباطش با پسرش علی و دیگران و حتی جاهایی که از دست رفتار پسرش به جان می‌آید؛ لمحه‌ای از طنز در خودش دارد و فیلم‌ساز انگار به تعمد نماهای کل کل کردنش با مادر را در فیلم نگه داشته تا ما در مقام مخاطب حض کنیم از رابطة پسری ظاهراً عصبی با مادری که یک زن کامل است. مادری که باورمان نمی‌شود این همه جور و جفای روزگار را تحمل کرده اما روحی بزرگ دارد و انگار نه انگار که زندگی این همه با او بد تا کرده است. یادمان باشد هیچ فیلمی نمی‌تواند حتی ذره‌ای از رنجی را که می‌بریم، جایی ثبت کند و مهم‌تر از آن، بتواند این رنج را به تماشاگر منتقل سازد. جهان سینما جهان خیال است و نه واقعیت و هیچ گاه واقعیت را با خیال نمی‌توان نشان داد.
فیلم، هوشمندانه چنین می‌کند. واقعیت را با خیال در هم می‌تند و این درهم آمیزی را تا واپسین لحظاتش ادامه می‌دهد. خیلی از جاهای فیلم، نمی‌دانیم که مادر دارد بازی می‌کند یا دارد واقعیت را بازسازی می‌کند. یک جاهایی کارگردان با اصرار و حتی فشار و عصبیت از او می‌خواهد بازی نکند. می‌خواهد خودش باشد. می‌خواهد دوربین‌اش این  «خود» بودن را ضبط کند و ما در مقام مخاطب نمی‌دانیم که به واقع هم اکنون با واقعیت طرف هستیم یا با تخیل فیلمی که ظاهرش نشان می‌دهد مستند است. فیلم، مثل هر فیلم دیگری «وانمود» می‌کند چیزی هست که احتمال می‌دهیم نیست. جوهرة وجود فیلم به عنوان یک خیال و یک نا-واقعیت، همیشه بازنمایی شدة چیزهایی است که در عالم واقع در رفت و آمدند. فیلم، با تمامی امکانات و در ابتدای قرن بیست و یکم و با صد و اندی سال تجربه در ثبت و ضبط رخدادها، هنوز که هنوز است، نمی‌تواند ذزه‌ای از واقعیت را به چنگ بیاورد. برای نمونه، نگاه کنیم به رنجی که مادر در خانة پدری متحمل می‌شود. ما تنها صدای کارگردان را به عنوان راوی این رنج‌ها می‌شنویم و تصاویری ثابت- و حتی به شکلی تکان دهنده، در سکانس شهید شدن فرزند جوان مادر و سکانس مرگ شوهرش با تصاویری متحرک از مویه‌های او- می‌بینیم اما این همه چه حجمی از رنج مادر را می‌توانند به ما منتقل سازند؟ با این همه آن‌چه که باعث می شود  تا سهمناکی جهان واقع‌نمای فیلم را تحمل کنیم و زیر بار آن نشکنیم؛ همان طنزی است که در تمام طول فیلم ریزبافت شده و این حس را به ما می‌دهد که این مادر و این پسر چه ماجراهای شیرینی را دارند از سر می‌گذرانند. گاهی حتی در دل به پسر مادر ممکن است بد بگوییم که چرا با مادرش کل‌کل می‌کند؟ مگر ضبط تصاویر فیلمش و بازی نکردن مادر و خودش بودن چه اندازه اهمیت دارد که با مادرش این چنین تلخی می‌کند؟ اما باز به این فکر می‌کنیم که عیبی ندارد. مادر همچنان هست و همچنان با پسرش بگو مگو خواهد کرد. سکانسی را که دوست نداشته باشد، بازی نخواهد کرد. وقتی برای تست بازیگری می‌آیند، حواسش هست که عروس آینده‌اش را از میان تست دهندگان نشان کند. برای پسرش شلغم بیاورد. غذا بپزد. از دکتر بخواهد برای تمدد اعصاب پسرش قرصی چیزی به او بدهد و...این ظاهراً شگرد مادران است که وقتی قصد می‌کنند که بروند و دیگر نباشند؛ ذره‌ای این را در رفتارشان نمی‌شود دید و احساس کرد. مادر علی زمانی عصمتی نیز چنین است. هیچ علامتی در رفتار و گفتار و سکناتش دیده نمی‌شود که ذره‌ای شک کنیم که مگر مادران هم می‌میرند؟
نمی‌دانیم که این تمهید تا چه اندازه آگاهانه به کار گرفته شده که فیلم، به شدت و مانند اثری داستانی در ذهن تماشاگرش عمل می‌کند و از یک تکنیک بدیع روایی استفاده می‌کند تا حواس تماشاگران را از پایان فیلم پرت کند. مانند فیلمی داستانی که تماشاگران اش را سرگرم روزمرگی‌ها می‌کند، دائماً شخصیت‌های تازه را وارد فیلم می‌کند. دائماً به گذشته فلاش‌بک می‌زند. فیلم در فیلم می‌شود. گاهی فیلم در فیلم در فیلم می‌شود. زمین و زمان را به هم می‌دوزد و با شعبده بازی فریبمان می‌دهد تا حتی به فکرمان خطور نکند که در لحظات پایانی چه‌ها که نخواهد شد. گاهی فیلم‌ها آن‌چنان ویران‌کننده از آب در می‌آیند که آرزو می‌کنیم که ای کاش دستکم از ساخته شدن آن‌ها بی‌خبر بودیم. ای کاش نمی‌دانستی فیلمی به نام ملکه مادر هست و قرار است بدهند آن را ببینی و چیزی درباره‌اش بنویسی و دیگران هم ببینند و مانند تو آه از فغان آن‌ها برآید.

« شاهپور عظیمی »
 
کد مطلب: 3961
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *