.«بازگشت به خانه» را میتوان یکی دیگر از مستندهای «خودبیانگر» سالهای اخیر به شمار آورد. فیلمی که ظاهراً مرحلهٔ ساخت آن با مداوای نسبیِ زخمهای کهنهٔ فیلمساز همزمان بوده و همین که او به اشتراک گذاشتن دوران نقاهت خود با تماشاگران رضایت داده نشان میدهد خوشبختانه مرحلهٔ درمان را کموبیش با موفقیت پشت سر گذاشته و دستکم بر هراس خود (از قضاوت شدن توسط دیگران) غلبه کرده است. ترسی که البته اصلیترین لایهٔ این فیلم را نیز تشکیل داده است.
«بازگشت به خانه» البته در لایههای زیرین خود به تاثیر چشم تیزبین دوربین بر ثبت حقیقت نیز میپردازد و میکوشد تا با انتقال فعل «قضاوت» به تماشاگر، او را در یافتن پاسخ مناسب خود آزاد بگذارد. در چنین شرایطی مخاطب که راه دیگری جز حلاجی اطلاعات دریافتی از سوی فیلمساز ندارد، مجبور میشود روایت اول شخص او از این موضوع را دنبال کند و داستان عجیبی که او از نحوهٔ فرار مادرش از یک زندگی جهنمی و بزرگ کردن خود و خواهرانش با حقوق معلمی در خانهٔ مادربزرگ تعریف میکند را دربست بپذیرد. در حالی که در سکانس گفتوگوی تصویری فیلمساز با مادر خود پردهٔ دیگری از مقابل چشم تماشاگر کنار میرود و تناقضگویی آشکار و بیدلیل او بر فایل دیجیتالی ثبت میشود. خصوصاً هنگامی که دوربینِ «حقیقتیاب» فیلم، برای ضبط صدای مادر، کادری معیوب و نازیبا را انتخاب میکند تا ظاهراً او به تصورِ خاموش بودنِ دوربین، آنچه که در زمان ضبط تصویر (و ثبت یک سند تصویری) قادر به گفتناش نیست را به زبان آورده و کینهٔ سنگین و ابدیاش از پدر را آشکار سازد (آنجا که او چند دقیقه بعد از تشویق سازندهٔ فیلم نسبت به ملاقات پدر و حتی دوست داشتناش، غایب مورد نظر را با عبارتهایی غیرقابل پخش مورد عنایت قرار میدهد!) به این مورد میتوان تماس تلفنی همسر فعلی پدر با کارگردان فیلم و تهدید او به شکایت قضایی را نیز افزود که حالا با قطعیت بیشتری میتوان گفت اگر از ضبط مکالمهاش باخبر بود حتماً از ادبیات و کلمههای دیگری استفاده میکرد.
نکتهٔ دیگری که مخدوش بودن روایتِ فیلم (از زاویه دید مادر) را تایید و بر آن انگشت میگذارد، سکانس دیدار کارگردان فیلم با پدرش پس از سالهاست. پدری که مشکل خود با مادر فرزنداناش را عدم توازن «گردنکلفتی» میان خود و همسر سابقاش توصیف و به شکل عجیبی او را «بهترین زن دنیا» معرفی میکند که در دنیای امروز «به پاکی، نجابت و خوبی او پیدا نمیشود»؛ در حالی که تماشاگر انتظار دارد او نیز مقابله به مثل کند و «مادرِ بچهها» را با کلمهها و عبارتهای تند و تیز بنوازد!
به نظر میرسد آنچه که در ساخت این فیلم بیش از سایر اجزا و عناصر آن اهمیت دارد، حرکت آگاهانهٔ فیلمساز برای عبور از دالان تاریک و کمنورِ پرسشها و رسیدن به نوری است که آرامش ناشی از دریافت پاسخها به زندگی او میتاباند. ایدهٔ جذابی که برخلاف نماهای مغشوش و سر در گم آغاز فیلم (بخشی که در یک خودروی در حال حرکت و با معرفی راوی از طریق یک نمای مبهم و بیهدف آغاز میشود) سکانس انتهایی آن را به بهترین بخش «بازگشت به خانه» تبدیل کرده است. با این وجود آنچه که جای خالی آن در این مستند، ذهن مخاطب را به خود درگیر میکند، طرح دشواریهای «درمان از طریق این نوع فیلمسازی» و نمایش دستکم بخشهایی از پشت صحنهٔ فیلم برای تماشاگران است. نکتهای که متاسفانه با وجود تمام دشواریها و جذابیت، اهمیت ضبط مخفیانهٔ دیدار فیلمساز و پدرش را کمرنگ کرده و باعث شده تماشاگر در غیاب ثبت واکنش او به این تمهید فیلمساز، تمام این سکانس را تنها یک بهانه برای تقویت فضای احساسیِ فیلم و بازی گرفتن از پدر فرض کند. نکتهای که بهطور حتم و بیشک جزو خواستههای سازندهٔ فیلم نبوده است.
در نهایت، آنچه که پس از تماشای «بازگشت به خانه» در ذهن مخاطب این مستندِ خودبیانگر رسوب میکند، اشاره به تاثیر عجیبِ پدر به عنوان یک عنصرِ همیشه غایب در زندگی راوی است. عنصری که فیلمساز در یکی از جذابترین بخشهای فیلم، «نبودن» او را حاصل «بودناش در همهجای زندگی» خود توصیف میکند. یا به تعبیری بهتر حضوری پررنگ از پیِ غیبتی طولانی.
« امید نجوان »