۰
چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۴۲

نقدی بر مستند " آنجا که باد می وزد " به کارگردانی مینا مشهدی مهدی

نقدی بر مستند " آنجا که باد می وزد " به کارگردانی مینا مشهدی مهدی

«آنجا که باد می‌وزد» در نگاه اول،به لحاظ فرم روایی و ساختار سنجیدهٔ بصری‌اش، شباهت و قرابت به آثار متأخر حسن نقاشی،مستندساز پرسابقهٔ اهل یزد، دارد، برای نمونه فیلم‌های:«شاه‌جهان» و «آثار عجم». اما در عین این شباهت اثری مستقل و قائم به ذات است. فیلم گرچه به لحاظ موضوعی به منظومهٔ مستندهایی تعلق دارد که در دو سه سال گذشته، بحران آب ایران را دستمایهٔ کار خویش قرار داده‌اند، از «مادرکشی»(کمیل سوهانی) و «بی‌گدار»(علیرضا دهقان) گرفته تا «دست‌ساز»(ایوب مروانی) و «تالان»(محمدصادق دهقانی)، اما راهی جدا از فیلم‌های ذکرشده می‌رود. بر خلاف آثار نام‌برده که با نگاهی تحلیلی و همه‌جانبه به سراغ موضوع می‌روند(«بی‌گدار» به چند استان ایران و «مادرکشی» تقریبا به همه جای ایران سر می‌زند)، این فیلم با تمرکز بر یک روستای استان یزد، و از خلال نامه‌نگاری یک زن و مرد جوان، که در عصر رضاشاه می‌زیسته‌اند، روایت خود را پیش می‌برد. این دو کاراکتر، که هر دو اهل روستای زرتشتی‌نشین بمبئیِ استان یزد بوده‌اند،در زمان وقوع قصه، بر اثر خشکسالی به هند مهاجرت کرده و اکنون از غم غربت شکوِه می‌کنند.( این روستا گویا به دلیل رفت و آمد زرتشتیان ایرانی و پارسیان هندی،بمبئی نام گرفته بوده است). روایت این دو راوی، که همین جا بگویم گویندهٔ مرد اجرای قوی‌تری از گویندهٔ زن دارد، بر زمینهٔ عکس‌هایی منحصر به فرد و با سلیقه انتخاب شده از مردمان روستا و زندگی روستایی چند دهه پیش ایران شنیده می‌شوند. این حسن سلیقه در انتخاب تصاویر آرشیوی هم دیده می‌شود، و افسوس که در تیتراژ پایانی مآخذ این تصاویر ذکر نشده است.ذکر این منابع می‌توانست راهگشای دیگر مستندسازانی باشد که قصد پرداختن به موضوعاتی مشابه را دارند. گفتار به‌اندازه و تراش‌خوردهٔ فیلم، که در عین ظرافت‌های ادبی به دام شبه شاعرانه‌نویسی نیفتاده، با حکایات و خاطرات سالخوردگان روستای بمبئی تکمیل می‌شود. تنها دریغم در اینجا این است که در گفتار واژه سجل به شکل عامیانه و غلط «سه‌جلد» تلفظ شده، و چون هر دو راوی افرادی اهل فضل و دانش معرفی شده‌اند نه عامی و کم‌سواد، این اشتباه پذیرفتنی نیست.
می‌دانیم که در فیلمی که بخشی از آن را عکس‌های بی‌جان و سیاه‌وسفید شکل داده‌اند، این باند صوتی است که باید به فیلم روح و زندگی ببخشد، و مینا مشهدی‌مهدی، که خود صداگذار فیلم است، با گزینش دقیق افکت‌ها و موسیقی به خوبی از عهدهٔ این کار برآمده است: به یاد بیاورید صدای ظریف و نامحسوس جرقه‌های آتش در آتشدان را که در طول فیلم، همچون نمادی از روان انوشهٔ این روستای کهنسال شنیده می‌شود.
در جایی از فیلم یکی از مصاحبه‌شوندگان، سخن از این می‌گوید که در عهد رضاشاه، بازرسی که از شهر برای سرکشی به روستای بمبئی آمده بود با دیدن زغال در دست اهالی تصور کرد ایشان قصد استعمال تریاک دارند،غافل از اینکه در این مُلک اهورایی از زغال برای افروختن اسپند و کندر استفاده می‌شود نه تخدیر و تدخین. به باور من، این خاطره گوهر معنای این فیلم است،فیلمی که با پرداختن به گوشه‌ای نادیده از تاریخ ایران ـ حکایت عروسی که از خانوادهٔ هندی همسرش سرکوفت می‌شنود، و اربابی که حالا اجنبی‌ها حمال صدایش می‌زنند ـ و نمایش زندگی پر از صلح و لطف گروهی از هم‌وطنان‌مان، دریچهٔ تازه‌ای به نگاه عادت‌زدهٔ ما شهری‌ها در برخورد با تاریخ حیات روستایی ایران می‌گشاید و تصویری بدیع از منش و کردار پیروان آیین زرتشتی عرضه می‌کند. «آنجا که باد می‌وزد» مرا به یاد خاطره‌ای از استاد محمدرضا اصلانی انداخت، اما پیش از آن نکته‌ای را تذکر دهم: در اواخر فیلم معلوم می‌شود که صدای راوی مرد متعلق به اردشیر ایرانی،کارگردان فنی فیلم «دختر لر»، اولین فیلم ناطق سینمای ایران است. او از این یاد می‌کند که یکی از اشعار آن فیلم را متأثر از احوال تلخ خود در ایام دوری از ایران سروده، حال آنکه می‌دانیم نویسنده و سرایندهٔ اشعار این فیلم مرحوم عبدالحسین سپنتا بوده است. این تناقض بین ادعای فیلم و اسناد متقن تاریخی جای توضیح بیشتری می‌خواست که متأسفانه فیلمساز از آن عبور کرده است.اما خاطرهٔ مربوط به استاد اصلانی: در زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد سینما بودم، روزی دانشجویی به استاد گفت: می‌خواهم فیلمی بسازم دربارهٔ خشک شدن یک رودخانه در یکی از روستاهای خراسان. استاد گفت:این فیلم را به دو طریق می‌توانی بسازی. راه اول این که با چند مصاحبه و یک گفتار اطلاع‌رسان،گذشتهٔ پرآب و کم‌آبیِ فعلی این رودخانه را نشان بدهی. اما راه دومی هم هست که بسیار دشوارتر است و به خلاقیت احتیاج دارد: نشان بده که در روزگاری که این روستا رودخانه‌ای خروشان داشت،اگر کسی برای یکی از اهالی پیراهنی به ارمغان می‌آورد، آن روستایی وضو می‌گرفت و با آن پیراهن نو دو رکعت نماز شکر به سوی نور می‌خواند، اما حال که رودخانه خشکیده، نیمی از اهالی آن دیار برای امرار معاش به کارهای خلاف مشغولند.نشان بده که رودخانه فقط یک رود نبوده؛ رگ حیات معنوی آن روستا بوده.مینا مشهدی‌مهدی در «آنجا که باد می‌وزد» راه دوم استاد، یعنی راه سخت، را برگزیده است.

« مهرداد فراهانی »
 
کد مطلب: 3901
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *