پژمان مظاهریپور نامی آشناست.مستندسازی پیگیر در مستند باستانشناسی ایران.تمرکز او بر مستند باستان شناسی به عنوان زیرگونهای از مستند علمی و برپایی یکی دو سمینار در ایران و آلمان از حضور پیگیر و پیوستهٔ او میگوید.حضور پیوسته و متمرکزی که بیتردید ارزشمند است.
سالها پیش زندهیاد منوچهر عسکرینسب به این جغرافیا نزدیک شد و کوشید با امکانات نه چندان فراهم و اندک گروه پژوهشی ایرانزمین و به صورتی سیاه و سفید با موضوع تخت سلیمان فیلمی بسازد که بیش از دغدغههای علمی و تاریخی باستان شاسانه،از انگیزهای ایرانشناختی برخوردار بود.این فیلم مهر سال 1348 را بر پیشانی دارد و تا آنجا که این نگارنده بخاطر دارد، نخستین تلاشی است در پرداختن به این بنا.با این تفاوت که رویکرد فرهنگی، هنری بود تا علمی. با اطلاعاتی کلی و نه این چنین علمی و جزءنگر که امتیاز فیلم مظاهریپور محسوب میشود.
در تخت سلیمان امروز، پژوهش علمی است و چشمگیر. با ارجاعهایی که گمانهها را در کنار یافتههای قطعیت یافته علمی مینشاند. با تأکید بر وجه معماری بنا و تقسیمهای فضایی آن که محل تجمع خواص را از عوام جدا میکرده و شاید برای نخستین بار پرده از راز دروازههای دوگانهٔ آن که برخلاف سنت رایج بناهایی از این دست بر یک امتداد قرار ندارند ، بر میدارد.
مظاهریپور به سنت رایج یک امر پژوهشی در پرداختن به پیشینهٔ پژوهش، نخست با ما از دیرینگی و چند و چون تاریخی پرداختن به تخت سلیمان میگوید؛ بی آنکه به وجه اساطیری این بنا بپردازد.اساطیر تلقی خاموش تاریخاند، به زمانی که تاریخ نوشتاری شکل نگرفته و همه چیز در تعابیر و هالهای از افسانه و اسطوره بیان میشد.امری که «عسکرینسب » در فیلمش به صورتی نسبتاً متمرکز به آن میپردازد.به ویژه آنجا که از افسانهٔ بلقیس سخن میراند که میل به استحمام دارد و سردی آب دریاچه مانع. سلیمان به دیوان دستور میدهد تا به زیر کوه رفته و آتشی بیافروزند تا آب گرم شود و بلقیس امکان استحمام بیابد.شاید نتوان بر غیبت وجه اساطیری تخت سلیمان در فیلم حاضر انتقاد کرد که رویکرد بیشتر علمی ست و کمّی ، تا این که خواسته باشد با رویکردی کیفی ردی از افسانهها و اساطیر را هم در خود رصد کند؛ لیکن میتوان از خشکی فیلم انتقاد کرد که در زمان پنجاه دقیقهایاش تنفسی حسی و عاطفی تعبیه نشده است. نقدی که رویکرد تماماً علمی فیلم چندان آن را برنمیتابد. بیتردید نگاه علمی فیلم که در عین حال یکی از ارزشهای آن نیز محسوب میشود،مجالی در ورود به حوزههای حسی، با تأکید بر ظرافتهای هنری فراهم نمیآورد.فیلم در ساختار خود به مثابهٔ یک فیلم علمی کامل است. فیلم علمی کاملی که به واسطهٔ رویکرد پژوهشیعلمیاش از نوعی خشکی ناگزیر نیز برخوردار است. این نقد وقتی موضوعیت مییابد که فیلم میتوانست در طراحی رویکرد خود بر این خشکی نیز اندیشه کند و فیلمی علمی هنری پدید آورَد تا خشکی پژوهشیاش به انعطافی هنری و حسی زدوده شود.
تأکید مظاهریپور بر گزینش رویکرد علمی و تمرکزش بر معماری و تاریخ، در عین حال به حاکمیت نگاهی مجرد در فیلم نیز انجامیده است. نگاهی که تخت سلیمان را فارغ از نوعی زندگی که دیروز و امروز با حضور مردم در حاشیهٔ آن جریان دارد تصویر کرده است.امری که عسکرینسب به خوب بر اهمیت آن واقف است و در جایجای فیلمش از مردم کشاورز و دامداری میگوید که حیات انسانی این مجموعه را سامان دادهاند. مردمی که رنگی از زندگی بر تخت سلیمان بخشیدهاند و هویتی جغرافیایی انسانی برای آن تدارک دیدهاند و به تعبیری موجب ضربان و تپش امروزین قلب این مجموعهاند.
در پایان یکبار دیگر خاطرنشان میسازد که تخت سلیمان فعلی(ساختهٔ پژمان مظاهریپور) و تختسلیمانی که در سال 1348 توسط « منوچهر عسکرینسب » ساخته شده دو فیلم متفاوتند با دو رویکرد کاملا متفاوت، در تخت سلیمان فعلی با مجموعه اطلاعاتی روبرو هستیم که نسبتاً کامل اند و با تأکید بر جزئیات ، مخاطب را در پاسخ به پرسشهایش به خوبی یاریرسانند، ولی در این نگرش انسان حضور ندارد، پیشینهٔ تاریخی کاملی که ما را به دوردستهای تاریخ به عصری پیشاتاریخی رهنمون سازد نیز به چشم نمیخورد، پس اساطیر و افسانهها که نماد و نشانهٔ این دوران اند در فیلم راهی ندارند.امری که حضور پرنگ و جدیش را در فیلم دوم به خوبی می توان یافت.فیلمی اگر چه گرم و زنده از این بابت، اما محروم از اطلاعات علمی دست اولی که فیلم نخست به ما میدهد.
« همایون امامی »