۰
سه شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۱۴

نقدی بر مستند " حلب ، سکوت جنگ " به کارگردانی امير اصانلو

سكوتِ هراس آور جنگ !
نقدی بر مستند " حلب ، سکوت جنگ " به کارگردانی امير اصانلو
براي نمايش تصاوير هراس آور جنگ ، هميشه چنين نيست كه نيازي به ارايه ي تصاويري بي واسطه از صحنه ي جنگ وگريز نيروهاي مهاجم يا مردمان بي دفاع و بمباران و شليك رگبار گلوله و پرتاب نارجك و خمپاره و.... باشد. گاه ، تنها با نمايش تصاوير بي جان و عكس هاي متنوع  يا تصاويري زنده و بدون سكون از ويرانه هاي جنگ، با استفاده از كم ترين صداهاي طبيعي حاكم بر همان فضاها ، فيلم هاي مستند تاثير گذاري می توان ساخت كه  ذهن مخاطب علاقه مند به اين گونه آثار را به راستي درگير موضوع فيلم نمايد و اورا به تفكر وا دارد.
     در عرصه ي مستندسازي، تازه ترين نمونه ي مناسبي كه هنوز درخاطر دارم، مستند  " صداي سكوت" ( ساخته ي پناه برخدا رضايي) است كه از رويداد تكان دهنده ي بمباران شيميايي سردشت و حلبچه ،  از دريچه ي نگاه دوربين عكاسان ايراني ، درباره ي اين جنايت هاي جنگي ، روايتي تلخ وتكان دهنده را بازگو مي كند.
"حلب" به عنوان بزرگ ترين شهر بازرگاني سوريه، يكي از كهن ترين شهرهاي خاورميانه است كه از نيمه ي سال2012 ميلادي به يكي از اصلي ترين جبه هاي جنگ بدل شده بود. مستند كوتاه و ساده ي "حلب ، سكوت جنگ "  مجموعه يي از تصاوير ويرانه هاي جنگ در سوريه را به تصوير كشيده است كه بي اغراق حتي دريك نما از فيلم نيز با جنبده يي انساني روبه رو نمي شويم. پل هاي در هم شكسته، ايستگاه راه آهن و پمپ بنزين ويران شده ، دوچرخه ي تكه تكه شده ، زمين بازي متروك و تاب و الاكلنگ هاي بي نصيب از بازيگوشي هاي كودكان شهر ، نخستين نماهاي ايستا و ساكن فيلم است كه بدون نياز به هيچ گفتار متن يا روايتي ، از عمق رخداد تلخ و ويرانگر جنگ در " حلب" با زبان تصاير با ما سخن مي گويد . در قاب تصاويري كه بر پرده افتاده است ، بيش تر از هر مفهومي، معناي ويراني و گريز آدم ها از خانه و كاشانه  در ذهن مان زنده مي شود. نماي هراس آور از شهري متروك وبي جنبده كه شايد تنها حركت ها و جنبش هايي كه به سختي در برخي از نماهاي خارجي فيلم به چشم مي رسد ، تكان خوردن شاخه هاي كم برگ وبار درخت ها يا بوته خارهای خشكيده است يا پرده هاي آويزان از پنجره هاي شكسته و پرچم هايي كه هنوز در باد تكان مي خورند، همراه با صداي به هم خوردن تكه هاي فلزي در و پنجره هاي در هم شكسته ي خانه هاي ويران در هم آوايي با صداي جير جيرك ها .
در نماهاي بسته وداخلي فيلم ، تماشاي دردانگيز آشپزخانه يي ويران كه روزگاري رنگ وبوي زندگي در آن جاري بود،  يا كلاس  هاي درس مدرسه يي درهم شكسته با انبوه ورق پاره ها و كتابچه هاي پراكنده در كف كلاس ها ، همه وهمه گويا ترين نشانه ي حضور نابودي و مرگ در اين زيستگاه هاي انساني را به مخاطب فيلم يادآوري مي كند.
وقتي تصويري از نماهاي باز و بسيار گسترده از ويرانه هاي شهر در قاب دوربين جاي مي گيرد، در چشم اندازي وسيع ، با خرابه هاي بي انتهاي يك شهرسوخته رو به رو مي شويم كه تنها  چند مناره و گلدسته ي تير وتركش خورده كه گلبانگ اذان نيز از آن ها رخت بر بسته است ، هنوز برجاي ايستاده اند!  
تنوع اشياء در هم شكسته شده ، از يك دوچرخه ي ساده گرفته تا يك بالگرد و هواپيماي نظامي زمينگير شده ، آن چنان زياد است كه  مخاطب فيلم باور مي كند كه در چنين شهري، ديگر از چيزي به نام " زندگي"  نمي توان حرف زد! اگر پرواز اتفاقي چند پرنده و يا دويدن يك توله سگ كوچك در ميان ويرانه ها را ناديده بگيريم، مي توانيم گواه صادق اين حقيقت تلخ باشيم كه در حلب، جز صداي سكوت و جز سكوت هراس انگيزِ جنگ كه بوي مرگ و نابودي مي دهد، چيز ديگري را نمي توان به تماشا نشست! 
مستند حلب در مقايسه با كارهاي  ديگري كه با همين ساز و كارها توليد شده اند، كار چندان چشمگيري نيست . با اين همه نبايد از دشواري هاي خاص توليد چنين نمونه هايي ، آن هم در جايي مثل "حلب" ، در كنار داعشي هاي ويرانگر، غافل شد .

«عزيزالله حاجي مشهدي »
کد مطلب: 3779
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *