۰
سه شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۵۷

نقدی بر مستند " شبیه سازی آقای زرد " به کارگردانی ماهان خمامی پور

نقدی بر مستند " شبیه سازی آقای زرد " به کارگردانی  ماهان خمامی پور
لا به لای تمام اتفاقات بزرگ و خبرسازی که دنیای ما را احاطه کرده اند قصه هایی هم وجود دارند که گاهی و مخصوصا وقتی به آن ها نزدیک هستیم چندان که باید حواسمان به آن ها نیست؛ اما آنگاه که نگاه های تیز بین متوجه آن ها شوند آنچنان به بزرگی رخ می نمایند که به مرور ورای هر زمان و مکانی تبدیل به قصه هایی افسانه گونه می شوند و بر خلاف دیگر اتفاقات به ظاهر بزرگ پیرامونشان جاودانگی تاریخی پیدا می کنند.
بسیاری قصه زن سرخ پوش میدان فردوسی ملقب به یاقوت را شنیده اند که به روایتی به امید دیدار معشوق اش بیش از سه دهه هر روز در حوالی میدان فردوسی به انتظار می نشسته است. قصه ای که به شکل حیرت آوری در جغرافیای دیگری تکرار شده است. ماهان خمامی پور این بار مرد زرد پوش را در حلب سوریه یافته که در میانه جنگ و تلاطم شدید اوضاع سیاسی –اجتماعی به امید دیدار معشوقه ای که به دلیل تفاوت دینی امکان ازدواج با او را نداشته هر روز بر سر قرار حاضر میشده و هر بار خبری از معشوقه نبوده که نبوده. یاقوت از پیش از انقلاب تمام حوادث انقلابی، خود انقلاب، حوادث بعد از آن و تا بخشی از جنگ را در تاریخ زیستش دارد و گویی اصلا اتفاقی نیافتاده و نمی افتد و او تنها مشغول زیست در قصه خودش است. فیلم خمامی پور نیز هم همین جنبه حیرت انگیز از قصه را برایمان روایت می کند. بر حسب اتفاق اولین قرار ، مرد زردپوش با معشوقه اش مصادف می شود با روز سقوط حلب و او آنچنان در میانه هیاهوی جشن ارتش آزاد در انتظار است که گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته و به همین منوال سالیان سال لا به لای خرابه های حلب پرسه می زند بلکه روزی پوشش سراسر زردش باعث تمیز و شناسایی او توسط معشوقه شود.
به راستی که چنین قصه هایی تا این اندازه مشابه و اساطیری چقدر قابل باور هستند؟ مطمئنا تا هر اندازه که بخواهیم می توانیم شک کنیم ولی این کار ضروری نیست. می توانیم شک کنیم چون نه مرد زرد پوش لب به سخن باز می کند و نه یاقوت؛ جز در موقعی که مرد زردپوش به دست ارتش آزاد می افتد و مجبور به توضیح رنگ لباسش می شود و دلیل آن را اینطور عنوان می کند که فقیر است و این کار را می کند تا مردم برای عکس انداختن با او پولی به او بدهند. یاقوت هم یک بار در گفتگویی با مسعود بهنود و در جواب سوال او داستان رمانتیک منتسب به خود را منکر شده است. کسی چه می داند شاید یاقوت هم همان حسی را در برابر بهنود نا آشنا و نامحرم داشته که مرد زردپوش زیر دستان ارتش آزاد سوریه. در واقع ما قصه ی آن ها را از زبان مردمی که پیرامون آن ها زندگی کرده اند می شنویم. همان طور که اهالی میدان فردوسی برایمان داستان یاقوت را تعریف کرده اند ، پیرمرد دکان دار حلبی هم داستان مرد زردپوش را تعریف می کند. با این حال ضروری هم نیست که شک کنیم، می توانیم مانند بهنود و ارتش آزاد انکار آن ها را باور نکنیم و بسان آن ها و دیگر مردمان داستان اساطیری موجود را بپذیریم. بهنود می گوید آنچنان لرزشی در صدایش بود که مطمئن بودم راست نمی گوید. سربازان ارتش آزاد هم با وجود آزار مرد زردپوش با او عکس یادگاری می گرفتند، گو اینکه آن ها هم به راستی در انکارش شک داشتند. هر چه هست راست یا دروغ آنچه که در مورد این قصه ها واقعیت پنداشته می شود در جامعه برساخته شده است. مردم زیادی همچون دوربین خسرو سینایی در فیلم " تهران امروز " با حفظ فاصله ای کوتاه هر روز به این قصه ها نگاه و به آن ها فکر کرده اند. شاید هم نمی خواستند نزدیک شوند تا قصه ای را که در ذهن دارند به حال خود باقی بماند و خدشه ای به آن وارد نشود. این خاصیت ذهن اسطوره ساز انسان است. پیرامون قصه یاقوت شعرها گفته شده، نمایش ها ساخته شده و حتی مردمانی برای روای حاجت به نام او پارچه قرمز نذر می کردند. از سکانس هایی در فیلم خمامی هم هرچند بسیار کم ، اما درمی یابیم که روایت مرد زردپوش هم بین مردمان ساخته و به باور رسیده است.
وفاداری در عشق، اعتماد ناگزیر، انتظاری عبس اما امیدوارانه ، آمیخته به تلاش همچون فرهاد کوه کن یا سیزیف و یا حتی انتظاری عبس ، اما آمیخته به کور سویی از امید که آخرین انتخاب ما برای زیستن است همچون منتظران گودو، ولادمیر و استراگون و یا شخصیت های اسب تورین بلاتار؛ نمی دانم کدام! اما حتما مفاهیمی هستند که داستان های اساطیری مردمان حول آن ها شکل می گیرند. مفاهیمی که باید آن ها را دید و به آن ها فکر کرد آنطور مردمان به آن می اندیشند و نظام های فکری و اخلاقی را بر آن ها بنا می کنند. دیدن مستند simulation of Mr. yellow نیز فرصتی برای اندیشدن به این  موارد را ایجاد کرده است.

« میعاد نوحه خوان »
 
کد مطلب: 3773
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *