تصویری روشن از وضعیت بخشی از جوانان امروز ایران؛ بلاتکلیف، سردرگم، پریشان، خودویرانگر و بی تعادل. "مثل اسمم پگاه" چنین فیلمیاست. مقصر ماجرا اما هیچکس نیست. در جامعهای که به جوانان فرصت تجربههای سالم و هیجانانگیز را که لازمه جوانی است نمیدهد، آسیبها یکییکی سر میرسند. معصومیت آدمها ربوده میشود بیآنکه یادشان باشد کی و چطور. بیتوجهیها و نابسامانیهای اجتماعی، این بخش از آدمها را ناگزیر میکند همّوغمّشان برنامه کردن و تیریپ کردن و دراگ و کاغذ خوردن و زدوبند کردن و عشقوحال باشد و مهاجرت، شاه بیت غزل زندگیشان. نمیدانند عاشق کدامیکی هستند و اصلا چرا همدیگر را دوست دارند و چرا از هم متنفرند. از غرق شدن در تشنج فرار میکنند و در عین حال از نبودن تشنج در عذابند. و از دست خانوادهها چه برمیآید وقتی نوجوان و جوان شان را در این شرایط به دست اجتماع خشمگین و بیرحم میسپارند. همان خانوادههایی که گاه در کنترل فرزندانشان به اشتباه میافتند، دنیای متفاوتشان را به رسمیت نمیشناسند و حتی در تشخیص صلاح آنان و صلاحیت اطرافیانشان راه به خطا میبرند. وقتی انواع مواد مخدر، ارزان و بیدردسر در اختیار است چه میشود کرد؟ وقتی فرصت تخلیه هیجان و تجربه و خطا کردن برای جوانان به رسمیت شناخته نمیشود، دیگر چه کاری از کسی برمیآید؟ وقتی هیجان و تفریح به زیرزمین کشیده میشود، همه چیز از کنترل خارج میشود و دیگر کسی چه میداند زیرِ زمین چه بر سر آدمها میآید؟
فیلم را گرچه میتوان پرترهای درباره دختری پرخاشگر، شوریده و آشفته به نام پگاه دانست که نقاش بوده و انگلیسی درس میدهد، اما سودابه بیضایی با ظرافت، تصویری از ایران امروز و بخشی از جوانانش، سبک زندگیشان، کسب و کارشان و مناسباتشان با یکدیگر و با خانواده را پیش چشم مان قرار داده، به شکلی غریب و جذاب به شخصیت اصلیاش نزدیک شده و با همکاری او موفق شده تا حد زیادی درونیات پگاه را افشا کند.فیلم تا اندازه زیادی به جذابیت و گیرایی کاراکتر اصلی متکی است، اما خوب پرداخت شده، بر موضوع اصلی متمرکز است، حشو و زوائد ندارد، روان است و همراهی برمیانگیزد. عکسها و فیلمهای آرشیوی کارکرد مناسبی برای شناخت گذشته پگاه و میزان تغییر او دارد. دو شخصیت دیگر فیلم، مادر و هومان هم در شکل گیری قصه پگاه و همچنین افشا و انتقال اطلاعات، نقش مهمی دارند. حتی دانیال هم که هرگز مقابل دوربین حاضر نمیشود، شخصیت مهمی است. کارگردان و همکارش نیز بهموقع با کاراکترها رو در رو میشوند، سوالات مهم و موثری هم میکنند و گاه تا سرحد محاکمه ملایم کاراکترها پیش میروند. اطلاعات مهم، با ترتیب مناسبی توزیع شدهاند و به موقع و گاه غافلگیر کننده ارائه میشوند.
انتهای فیلم اما پایانبندی درخشان و درجه یکی دارد. نتیجهگیری ای که تحمیلی نیست و آنچه بر پگاه گذشته و ما نیز بخشی از آن را دیدهایم او را به نتیجه مشخصی رسانده است. پگاه درمییابد که برای رستگاری به هیچکس جز خودش نمیتواند و نباید تکیه کند، درمییابد کلید رهایی از مخمصهای که در آن گرفتار است، درون خود اوست و میتواند سوار بر کالسکه نور از این ورطه خلاص شود. و مگر برای تغییر چه راه دیگری جز این وجود دارد؟
« کیوان کثیریان »