. اغلب تصویرها از ساختاری تعلیق گونه و به شکلی
انتقادی در قالب گزارش روایی در پی محکوم کردن این کنش مرگبار و پر از
گناه و تقصیر هستند. شواهد به دو یا سه فیلمبردار خبری و روزنامه نگاران حادثه جو، امّا به شدت بشر دوست و انقلابی محدود میشود. قلب تپنده این روایت هولناک به ماجرای کشته شدن مرحوم «خوسه کئوسه» فیلمبردار مستند جنگی خبری اسپانیایی تبار و شباهت فضای زندگی و خانوادهاش با «حمید بهمنی» فیلمبردار خبری مستند جنگی خبری ایرانی که بر اثر حضور در همین زمان در خاک عراق مجروح شد و بسیار ایثارگرایانه به راه تأمل و تعمق دربارة
اقدامات مسلحانه آمریکاییان و
جنایات شان ادامه داد، می پردازد.
حادثه 11 سپتامبر و جریان بمباران ساختمان های تجارت جهانی و نقشه های از قبل کشیده شده آن به قدرت و ضعف افکار عمومی جهان و نقش بی بدیل رسانه ها و تحریف شان اشاره دارد که کارگردان در آغاز روایت به درستی به آن پرداخته است، اما به نظر می رسد که همواره میتوانست بسیار
غایتشناسانهتر پرداخت شود. بدین معنا که فقط گزارشی از حادثه تکراری نباشد بل، به هرم موضوعی داستان و جنایت هولناک و ضد بشری آن دقیق و موجزتر و در قالب نگاهی معناشناسانه بپردازد. استخوان بندی روایتها به شدت
واقعگرایانه و مبتنی بر نگاهی
هستیشناسانه در چارچوب روایتهای
پدیدارشناختی و تجربة بینظیر
«خود» و
«دیگری» استوار است. این نگاه بسیار ستودنی است، لیک بر استدلالهای کلامی بیشتر پایبند است تا شواهد تصویری( این وضعیت را میتوان در تلاشها و پیگیریهای آقای علیزاده و مادر خوسه مشاهده کرد).
اینکه خوسه کئوسو و حمید بهمنی و دهها تن دیگر از خبرنگاران مستقل داخلی و خارجی به عنوان شاهدان صحنه های ضد انسانی و قربانیان تبعات اینگونه اقدامهای وحشیانة نظامیان آمریکایی هستند نکتهای غیر قابل انکار و مهمترین فهم کلیدی فیلم است، ولی در روایت این داستان کافی نیست و لازم بود تا کارگردان به سرگذشتهای مشابه دیگر هم اشارههایی گذرا هرچند فشرده داشته باشد. البته باید اذعان کرد که شواهد تصویری اغلب نماها و صحنهها بسیار هولناک، اضطرابآور، تکان دهنده و تا حد زیادی برانگیزاننده است و شاید که مخاطب را در چهارسوی حوادث غریب و ضد بشری به تأمل وا دارد لیک، بهتر بود اگر کارگردان به مواردی نظیر نسلکُشی یا قومکُشی هم توجه میکرد و از طریق اسناد و مدارک غنیتر(که اغلب در بایگانیهای موزه تاریخ جهان موجود است) شدت جنایات جنگی را با مقایسههای تصویریتر بازمینمود. اینکه دوربین در شکل یک تماس تلفنی و قرار ملاقات یا سفر با یک فیلمبردار و خبرنگار حادثهای برای تمرکز بر چنین داستانی حضور داشته باشد، نقطة عطف خیلی خاصی در استحکام داستان بهحساب نمیآید. روایت حمله های وحشیانه نظامیان آمریکایی به ساختمانهای تلویزیون الجزیزه، سپس ابوظبی و بعد از آن هتل فلسطین از جمله ارزشهای هنری گزارشهای مصداقی و بارز است که فیلم را به شدت معنا خواه و جهانینگر مینمایاند و نقش خبرنگاران، گزارشگران، فیلمبرداران صحنههای جنگ را با محوریشدن نقش رسانهها و وارونه جلوه دادن آن برجسته میسازد. بخشی از پیام فیلم به جنایتهای بشری از پیش طراحی شدهی نظامیان آمریکایی و نحوه استفاده آنها از ابزارهای جنگی در عراق و واکنشهای آن از زبان خبرنگاران و کارشناسان اسپانیایی، دیدگاه و روایتهای آنها از عملکرد آمریکاییها اختصاص دارد که تا حد مورد توجهی روایت فیلم را اثرگذار کرده است.
صحنههای بسیار موثر ارتباط شفاهی و غیر حضوری مادر خوسه با برادر خوسه و نقش دفاعی او اخلاق گرایانه و همدلانه طرح می شود و اغلب نوعی از
ارتباطات عاطفی و احساس برانگیز را به جهان ذهنی میکشاند که فراخوانی مخاطب به دنیای نیازجویانة انسانهای همگرا در سرنوشتهای یکسان زندگی است. ماجرای زندگی دلیرمردانی همچون خوسه کئوسه و حمید بهمنی روایتی جانسوز از رازبرداریهای حقیقت وار جهان بودن و نبودن است که کارگردان فیلم به خوبی آنها را گزارش میکند و به نظر میرسد اگر در کنار این روایت کارشناسان جامعهشناسی، روانشناسی یا ارتباطاترسانهای حضور میداشتند فیلم از پرداخت و تأثیر دیگری برخوردار بود. نمای پایانی فیلم که مملو از پرندگان آزادیخواه است به فیلم معنای شجاعانهای داده است و ما را به این تأمل میرساند که
زندگی حقیقی همواره جریان دارد!
عضو انجمن منتقدان و نویسندگان خانه سینما