نوما؛ روایت تنهایی هنرمندانه
در اواین نشست، کریستیانا پرشون کارگردان مستند «نوما» طی سخنانی اظهار داشت: خوشحالم که فیلمم در این جشنواره پذیرفته شده و در جمع شما هستم. فیلم نوما درباره پروسه دیدن و تجرله کردن است. ما ابتدا چیزی را تجربه میکنیم که به واسطه تکرار همین تجربه تبدیل به حافظه میشود. این محور اکثر کارهای من است. این فیلم هم داستان نقاش 93 سالهای است که در آستانه نابینایی قرار دارد. این ایده اولیه من بود و همه چیز با همین ایده آغاز شد. مرحله پژهش و تصویربرداری هم زمان انجام گرفت و بنده نزدیک به 2.5 سال با این خانم نقاش همراه بودم تا بعد از آن به مرحله تدوین رسیدم و نسخه نهایی آماده شد. سعیام این بود نگاه این پیرزن به جهان را تقلید نکنم. مدام میخواستم بدانم چگونه میتوانم از ورای دوربینم چنین کاراکتری را روایت کنم.
رامتین شهبازی منتقد این نسیت نیز در نقد فیلم گفت: اهمیت فیلم نوما در بحث «تجربه دیدن» بود و اینکه چگونه در یک فیلم مستند میتوان تصویر را از امر نریشن جدا کنیم، اما بعد از افزودن نریشن نگاه ما به روایت تغییر کند. از زمانی که شخصیت اصلی فیلم در یک نریشن میگوید: «دارم نابیناییام را از دست میدهم» کارگردان ذهنیت و زاویه دید خود را بر زاویه دید شخصیت منطبق میکند و تصاویر، دیگر تصاویر واضحی از جهان نیست و گویی نوعی توهم نسبت به جهان اطراف مواجهیم.
وی افزود: هرچه خانم نقاش به سمت نابینایی میرود مخاطب با اطلاعات فیلمساز به سمت بینایی بیشتر میرود. کارگردان کمک میکند تا جهان اطراف را بهتر بشناسیم و به همین دلیل فکر میکنم زاویه پیرامونی نقاش، منظری میانه زاویه نگاه کارگردان و زاویه دید کاراکتر اصلی است. این کشف و شهود تا جایی ادامه دارد که ما خودمان به جای کاراکتر اصلی قرارمیگیریم.
در ایسلند شوخ طبعی خیلی جدی است!
سالومه ساخته یرسا روکا فنبرگ از ایسلند، دومین فیلم شب نقد جشنواره بینالمللی سینماحقیقت بود. این کارگردان صحبتهای خود را با خوشحالی از شرکت در جشنواره سینماحقیقت آغاز کرد و گفت: اولین باری بود که فیلمی از خودم را با مخاطبان ایرانی میدیدم و واقعاً افتخاری و لذت نابی بود که فیلم را در فضایی غیر از فضای بومی خود ببینی و خوششانسی دیگرم این بود که توانسم با برخی دوستان ایرانی درباره فیلمم صحبت کنم.
وی ادامه داد: در این مستند ایده اصلیام این بود که میخواستم روایتی از زندگی مادرم را از خلال فعالیت هنری او ارائه دهم، ولی خیلی زود متوجه شدم ماده اولیهای که به درد کار من میخورد رابطه من و مادرم است. برای همین سوءتفاهم میان ما تبدیل به سوژه کار شد.
این مستندساز افزود: در کشور ما ایسلند شوخ طبعی، خیلی جدی و تا حدودی بیرحمانه است و به همین دلیل این کار در کشورم خندهدارتر از دیگر نقاط است. مخاطب ایسلندی متوجه بازیگوشی مادر من در برخی موارد میشود. فیلم من پایان و خاتمه ندارد و بیشتر به دنبال این بودم که با نشان دادم گوشهای از یک زندگی مدام سوالات تازه طرح کنم.
منتقد نشست هم در سخنانی اظهار داشت: این فیلم هم درباره کشف و شهود است. اتفاق جالب در این فیلم آشناییزدایی از یک رابطه فامیلی است که در فرآیند فیلمسازی رخ میدهد. به نوعی فیلم مستند واسطهای میشود تا از منظر فرد پشت دوربین به تصویری از فرد مقابل دوربین برسیم. اینکه این فرآیند چگونه قرار است به مخاطب منتقل شود از نکات جالب فیلم بود.
رامتین شهبازی افزود: برعکس فیلم «نوما» در این فیلم روایت با تصاویر بسته آغاز میشود انگار شخصیت اصلی روایت را میشناسیم که یک مادر هنرمند است. بعد آرام آرام از این تصویر دور میشویم، آشنایی زدایی از آن میشود تا بتوانیم به شناخت کامل برسیم. تقابل با شخصیت مقابل دوربین با فرد پشت دوربین یک تقابل ذهنی است که میتواند به مواجهه فیزیکی هم بیانجامد. من خیلی توجهم به سوءتفاهم مورد اشاره کارگردان جلب نشد و مدام برایم سوال بود که ممانعت کاراکتر اصلی در مواجهه با فیلمساز برای چیست. مدام به دنبال این بودم که بدانم پایان این مواجهه چه خواهد بود.
سفر عکاس فرانسوی به ایران
زمان به وقت موسیو ستبون سومین فیلمی بود که در سومین شب جشنواره مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
محمود کریمی کارگردان این فیلم در ابتدای نشست گفت: این یک شانس بود که این کار به بنده سفارش شد، از من خواستند از حضور آقای میشل ستبون که قرار بود برای داوری به ایران بیایند مستندی بسازم. سعیمان این بود که این مستند مثل کارهای قبل نباشد. البته زمان حضور ایشان در ایران کم بود و به همین دلیل ایده اولیه ناتمام ماند.
وی افزود: موسیو دوستی ایرانی در سالهای انقلاب داشت که به واسطه او در جریان وقایع انقلاب قرار میگرفت. قرار ما این بود که به دنبال این فرد بگردیم که متوجه شدیم از ایران خارج شدهاند. با ایده دیگری سراغ کار رفتیم و شانس آوریم که آقای ستبون کاملاً در خدمت گروه بود و هرکاری خواستیم کردیم!
رامتین شهبازی هم در نقد فیلم گفت: فیلم آقای کریمی پتانسیل پرداخت میان رشتهای را دارد. نکتهای که در این فیلم برای من اهمیت داشت نگاهی بود که نسبت به شهر در این فیلم شکل رفت. کار با ستبون آغاز میشود اما تمام بار فیلم روی این شخصیت نمیماند که اگر میماند کار خستهکننده میشد.
وی ادامه داد: اتفاقی که در تجربه تماشای این فیلم شاهدش بودم نگاه آقای کریمی در ارائه تعریفی جدید از شهر است. ستبون برای ما یک «دیگری» محسوب میشود. اینکه ما شهر خود را چگونه از چشم دیگری ببینیم این کلید خوبی در این فیلم بود که پنجرههای خوبی را به روی مخاطب باز میکند. ما با بازتعریف مکانهایی روبهرو هستیم که به واسطه عکسهای این عکاس فرانسوی برای ما بازنمایی میشود. با کمک این عکسها که غالباً هم سیاه و سفید هستند، مخاطب سفر به گذشته را تجربه میکند.
شهبازی در پایان گفت: کریمی در این فیلم کاری میکند که گذشته همنشین زمان حال میشود. هم زمان موسیو ستبون روایتگر است و بخشهایی از شهر را از منظر خود مجدد برای ما میسازد و این هویتسازی دوباره است؛ گویی شاهد یک نقالی مدرن توسط یک دیگری از شهر خودم هستم. به تعبیر دیگر ستبون به عنوان یک «دیگری» روایت مستند خود را در این فیلم ارائه کرده است.