* سفر سهراب (امید عبدالهی)
رامتین شهبازی: بین چند فیلمی که از مستندهای امسال دیدهام، اگر بخواهم رتبهبندی کنم، سفر سهراب را بیش از فیلمهای دیگر دوست داشتم، چراکه کارگردان سعی کرده وجهی از زندگی شهید ثالث را به ما نشان بدهد که کمتر به آن توجه شده، البته نگاه و پژوهش فیلمساز در این زمینه بسیار کامل بوده است. اما برای خود من یک ابهام و نکته بعد از اتمام فیلم وجود داشت و آن این است که چرا فیلم روی شهید ثالث ایران متوقف میماند؛ اشکالی که پیش میآید این است که مخاطب احساس میکند به دلیل عدمدسترسی به منابع، روایت متوقف شده است.
* نکتهای را سهراب در فیلم میگوید که خود را بیشتر فیلمساز اروپایی میدانم تا فیلمساز ایرانی و دوست داشتم در فیلم مابهازای این اظهارنظر را ببینیم. از این منظر معتقدم فیلم میتوانست به فیلمهایی که سهراب در خارج از کشور ساخته هم بپردازد.
* سهراب شهیدثالث از معدود فیلمسازانی است که به ایدئولوژی کاری ندارد و از منظر پدیدارشناسی به موضوعات میپردازد. «طبیعت بیجان» را هر سال به دانشآموزانم تدریس میکنم، چراکه نگاه کاملا پدیدارشناسانه به زندگی روزمره دارد.
* احساس میکنم این مستند میتواند کوتاهتر باشد و استفاده از برخی تصاویر آرشیوی با وجود جذاببودن برای شخص بنده که از علاقهمندان «شهید ثالث» هستم، در اکران و برای تماشا روی پرده شاید کمی طولانی به نظر بیاید.
امید عبدالهی: سهراب شهید ثالث یکی از حاضرترین چهرههای غایب سینمای ایران است و یکی از دلایلی که سراغ او رفتم، همین نکته بود. ما باید برای پرداختن به یک موضوع دست به انتخاب بزنیم و مقطع و جزئی را انتخاب کنیم که بتوانیم روی آن تمرکز داشته باشیم. احساس کردم این مقطع چند ساله میان بازگشت او به کشور و مهاجرت مجددش لازمترین مقطعی است که میتوان به آن پرداخت. اتفاقا راشها و تصاویر بسیار خوبی از حضور سهراب در آلمان در اختیار داشتم و شاید پرداختن به آن سادهتر از روایت سهراب در ایران بود. آنجا موزهای هست به نام سهراب شهیدثالث که بسیاری از میراث سهراب آرشیو شده و بهگونهای این فیلمساز را از آن خود کردهاند، اما ما در این زمینه فقیر هستیم. اولویت شخصیام این بود که به این مقطع از زندگی سهراب بپردازم.
* عدهای گفتهاند که نامههای سهراب را سانسور یا پاستوریزه کردهام. استدلال هم این بود که در نامهای کلمه «نجاست» را حذف کردهام. اگر میخواستم پاستوریزه کنم، حتما شما این عبارت را در فیلم نمیدیدی و به دلایلی ترجیح دادم تنها این عبارت دیده شود و در گفتار آن را با عبارت «مدیر پرورشگاه» جایگزین کردم. از سوی دیگر، متن کامل و مشروح برخی نامهها در حوصله فیلم نبود و دلیلی نداشت بخواهم متن کامل آن را در فیلم بیاورم.
* یکی از مخاطبان بعد از اکران شب گذشته فیلم در جشنواره میگفت من بهدنبال بهانه بودم تا از سالن خارج شوم، اما آنقدر بخشهای مختلف فیلم مرا به خود جلب کرد که ناگهان دیدم فیلم تمام شد و هنوز در سالن هستم. این اظهارنظر برای من بهعنوان فیلمساز از هر جایزه دیگری ارزشمندتر بود.
* رئیسالوزراء (محمدرضا هاشمیان)
هاشمیان: فیلم درباره زندگی سیاسی احمد قوامالسطنه است و سعی کردهایم برمبنای حوادث آن دوران این شخصیت را تحلیل و بررسی کنیم.
* در فیلمهای قبلیام که آنها هم تاریخی بودند تلاش کردم سوژه را در یک بستر زمانی روایت کنم، اما فیلم رییس الوزرا به نسبت آن دو فیلم بسیار سختتر بود. کاراکتر اصلی خاکستری بود و تفاوت داشت با فیلمسازی درباره کاراکترهای تاریخی که تکلیفمان نسبت به آنها مشخصتر است. اگر 100 کتاب درباره قوام وجود داشته باشد، نیمی از آنها میگویند قوام خادم بوده و نیم دیگر او را خائن میدانند، به همین دلیل آخرین ایدهای که به ذهنم رسید، روایت این شخصیت بر بستر یک حادثه بود. فکر کردم در این مقطع خاص تاریخی این شخصیت خیلی خوب خودش را نشان داده و احساس کردم با روایتی غیرخطی و با چهار زاویه دید بتوانم آن را رو راست کنم.
* برخی مخاطبان بعد از تماشای این فیلم میپرسند بالاخره این آدم خوب بود یا بد؟ پاسخم این است که وقتی سراغ یک سیاستمدار میرویم تنها باید او را روایت کنیم و نمیتوان پاسخ قطعی به این پرسش داد.
* درباره پژوهش این فیلم و نوع روایت آن، بهگونهای بود که نمیخواستم نگاه ویکیپدیایی به موضوع داشته باشم. به نظرم این شخصیت بیشتر در بستر حوادث خودش را نشان داده، به همین دلیل از روایت خطی شخصیت اصلی فیلم احتراز کردم. روایت فیلم بر این مبنا شکل گرفت که بتوانم پیچیدگی شخصیت اصلی را در قالب آن به تصویر درآورم.
رامتین شهبازی: فیلم محمدرضا هاشمیان مبتنی بر یک پژوهش کلاسیک شکل گرفته و بسیار خوب هم این پژوهش به سرانجام رسیده است. اما نکتهای در فیلم هست که الزاما بد هم نیست و صرفا به عنوان رویکرد است که در مواجهه با تاریخ هنوز دست به روایت کلاسیک میزنیم. آقای هاشمیان این تبحر را داشتهاند که بتوانند به بهترین شکل این رویکرد را به فیلم تبدیل کنند. بازهم تأکید میکنم که این پرداخت کلاسیک ایراد نیست، بلکه رویکردی است که جناب هاشمیان آن را انتخاب کرده و اتفاقا به بهترین شکل هم توانسته است آن را به تصور درآورد.
به لحاظ آنچه در مستندهای کلاسیک تاریخی میشناسیم و نوع روایتی که در فیلم سامان پیدا کرده، به بهترین شکل این مستند ساخته شده، بهخصوص که صدای آقای برزگر هم خیلی خوب روی فیلم نشسته و به این فضاسازی کمک کرده است.
* آنچه در حوزه کار تاریخی در سینمای مستند کمداریم، نگاه برمبنای تاریخنگاری جدید و مدرن است. تاریخنگاری مدرن میگوید ما به روایت رسمی کاری نداریم و خطوط سفید تاریخ را میخوانیم. شاید این نوع روایت نتواند در مرکز گسترش که سویهای دولتی دارد، شکل بگیرد، اما جای زاویه نگاه و رویکرد در سینمای مستند خالی است.
* سیاستمداری که آقای هاشمیان سراغ او رفته، به معنای واقعی کلمه «سیاستمدار» بوده است. این بازی سیاسانه در جغرافیای سیاسی در انتها ما را به این جمعبندی میرساند که قضاوت درباره او نداشته باشیم. در حقیقت این نگاه پژوهشگرانه که از بیرون دارد به کاراکتر نگاه میکند، درواقع تصمیم کارگردان است و گویی او نمیخواهد به داوری قطعی درباره این سیاستمدار برسیم.
* ملوکن (آو سیوی- مالزی)
سیوی: خوشحالم که در این جشنواره حضور دارم و ممنون که به این نشست دعوت شدهام. نام فیلم من «ملوکن» است که در زبان محلی به معنای خوشمزه است. فیلم کارگردان دیگری هم دارد که نتوانست در این جلسه حاضر شود و من به نمایندگی از هر دو آنها اینجا هستم. فیلم درباره چهار نفر در تایوان است که در شهر کوچکی زندگی میکنند و وجه مشترک آنها تنهایی و زندگی دور از خانواده است. در منطقهای که این افراد زندگی میکردند، کمپینی برای فراهمآوردن غذای رایگان برای افراد سالخورده بود که سفارش ساخت این فیلم را به ما دادند و این مستند را درباره این کمپین ساختیم.
* ما تصمیم گرفتیم چهار سالخورده را به عنوان کاراکتر اصلی انتخاب کنیم و از آنجا که این سازمان لیستی بلند بالا از سالخوردگان را برای حمایت داشت، تصمیم گرفتیم چهار نفر از قومیتهای مختلف در تایوان را از این هرست انتخاب کنیم. تجربه همراهی با این افراد ساخورده، تجربه بسیار خاصی بود که تصمیم گرفتیم فیلم کمترین دیالوگ را داشته باشد، چراکه زندگی واقعی این افراد بدون هیچ دیالوگی است و تنها زمانی که غذا به آنها میرسد، حرف میزنند.
* این سومین فیلم مستند کوتاه من است و تمرکز اصلیام در فیلمسازی ساخت فیلمکوتاه داستانی است. البته سبک کار من در ساخت این مستند متفاوت از کارهای قبلیام بود، چراکه باید با ریتم کندتر این ماجرا را روایت میکردم. از نظر من هر کدام از گونههای مستند و داستانی ویژگیهای خاص خود را دارد. اما مهمترین تفاوت این است که در اثر داستانی شما امکان خلق هر چیزی را دارید، ولی در فیلم مستند باید مشاهدهگر و منتظر رخداد وقایع باشید.
* فیلم خودم را در ایران و در میان مخاطبان سینماحقیقت هم دیدم. ریاکشنهای خیلی خوبی داشتم و سوالات جالبی از من پرسیده شد. اینکه دو کاراکتر مرد و دو کاراکتر زن در فیلم دارم و خیلی اتفاقی دو کاراکتر زن در فیلم معلولتر هستند و میخواستند بدانند چرا این اتفاق افتاده است! واقعا این یک اتفاق بود و هیچ تصمیم خاصی در انتخاب این ترکیب نداشتم.
* الان دیگر ارتباطی با این چهار کاراکتر ندارم، اما در زمان فیلمبرداری ارتباط بسیار خوبی با هم داشتیم. این پیرزنها و پیرمردها خیلی دوست داشتند در کنارشان باشیم و گاهی پیش میآمد هنگام غذا خوردن آنها دست از فیلمبرداری بکشیم و در غذا خوردن با آنها همراه شویم. نیت ما این بود که بعد از فیلم نیز ارتباط بیشتری با هم داشته باشیم، اما من امروز در مالزی زندگی میکنم و آنها در تایوان ساکن هستند. بعد از بازخوردهایی که از فیلم گرفتم شاید مجدد سراغ آنها بروم. البته نگرانم و میترسم از تماس گرفتن، چراکه سن آنها بسیار بالاست و میترسم از دنیا رفته باشند!