مستند مشاهدهگر مستندی است که با تکیه بر لحظه و رخدادی که در یک «آن» شکل میگیرد تجربههای حسی و معنایی متفاوتی را برای مخاطب سامان میدهد.تجربههایی مستقیم و بیواسطه.دوربین در مقام یک مشاهدهگر صرف،نقش و امکانی در دخالت و پالایش امور ندارد و مخاطب در برخورد با واقعیت لخت بیپیرایه لذتی را تجربه میکند که تا کنون در مواجههی متصنع و برخورد ساختگی با واقعیت امکانی برای بروز و ظهور نداشت.طی این سالها مستندسازان ما،به ویژه جوانان،آثاری خلق کردند که بیش از هر چیز با تکیه بر شیوههای مستند مشاهدهگر میکوشید این «آن»،این لحظهی نادیده گرفته شده را برای مخاطب از شور و معنا و حس آکنده سازد.و حالا در پی فیلمهای مطرحی چون «من میخوام شاه بشم»،«هفدهسالگی»،«آتلان»،«از صفر تا سکو» برابر دیدگان ماست.
«از صفر تا سکو» فیلمی که علاوه رویکرد خاصی که در بازنمایی واقعیت برگزیده است،بیشتر بخاطر نزدیکیاش به واقعیت و سیر و سلوکی که به تبع این نزدیکی مطرح میشود ارزشهای قابلتوجهی یافته است.سه خواهر که جذب ورزشهای رزمی شدهاند،از شهرستانی دورافتاده چون سمیرم، برای قهرمانی جهان میکوشند.تلاشی مفرط که آنها را شدیداً خسته میکند،ولی امید به آینده و برخورداری از هدف و ارادهای جدی مانع از آن میشود آنان خم به ابرو بیاورند.شهربانو،الهه و سهیلا در خانوادهای زندگی میکنند که پدر خانواده بیهیچ خبر و نشانی آنها را تنها گذاشته و رفته است.مادر مانده است و چهار فرزند که باید ببالند.از شوهر تا هشت سال کسی خبر ندارد،پس از آن هم وقتی پیدایش میشود،همسری اختیار میکند و آنها همچنان ناگزیر میمانند به دور از او دشواریهای زندگی را تاب آورند.در این میان الهه کوشیده است از طریق تأسیس یک مرکز بدنسازی در آن شهر کوچک و نیز از طریق مدیریت یک تریلی کفی که به بارکشی تجهیزات و مواد ساختمانی و دیگر موارد در سمیرم و شهرستانهای پیرامون مشغول است، ممر معاش خانواده را تأمین کند.
آنچه بیش از هر چیز در این مستند خوشساخت و روان مطرح میشود «موقعیت » است،موقعیتی که با تلاشی انسانی از سطحی ابتدایی به سطحی آرمانی دگرگون میشود.دگرگونیای برخاسته از شور و ارادهی آدمی.ما در این دگرگونی همپا و همراه شخصیتهای فیلم پیش میرویم.در استقامت آنها،در هیجان و اضطراب آنچه که پیش خواهد آمد،در اندوه شکست و بالاخره در سرافرازی پیروزی آنها سهیم میشویم و تمامی این موارد با حضور سنجیده و وزن به قاعدهای که در فیلم مییابند از «از صفر تا سکو» را به فیلم مطرح جشنواره امسال بدل میسازد.
نخست باید به شخصیتپردازی فیلم اشاره کنم.شخصیتهایی مدور با گوشت و پوست و استخوان.شخصیتةایی که مصیبی تلاش کرده با ترسیم جزئیات رفتاری آنها بنای شخصیتهای فیلمش را از استحکامی درخور بدل سازد.الهه،شهربانو،سهیلا،مادر،جواد و حتی برخی شخصیتهای فرعیتری چون پدر و یا عروس خانواده به دقت بنا شدهاند.تا جایی که از نقش و وزن مهمی که شخصیتپردازی در توفیق فیلم دارد نمیتوان چشم پوشید.
تعلیق و بازشدن تدریجی و سنجیدهی اطلاعات در فیلم از عناصر مهم دیگری است که کشش فیلم را بنا مینهد.فیلم با نمایی از دید راننده یک تریلی کفی آغاز می شود.کمی که پیش می رود با دیدن دختری که کنار جاده منظر ایستاده است،،به حاشیهی خاکی جاده منحرف شده و توقف میکند.الهه بالا میآید و از گفت و گویش با راننده در مییابیم که او به نوعی کارفرمای راننده است و آن دو با فعالیت در امر نقل و انتقال تجهیزات ساختمانی و دیگر اشیاء و کالاهای تجاری امرار معاش میکنند.
در صحنهی بعد شاهد فعالیتهای ساختمانیای هستیم که ما را با خواهران الهه(شهربانو و سهیلا) و نیز با امید همسر شهربانو آشنا میسازد،بیآنکه از چند و چون بنا و مرمت این خانهی روستایی باخبر شویم.بر پرسشهایی که از صحنهی افتتاحیهی فیلم برای ما شکل گرفته بود افزوده میشود: اینان کیاند و مستندساز از نمایش صمیمی وبیتکلف این رخداده - که عمدتاً به دور از شیوهای مستقیم و صریح و به صورتی ضمنی افادهی معنا میکنند – چه قصدی دارد.در صحنهی بعد، به بخشی از پرسشهای ما پاسخ گفته میشود.این خانهی روستایی خانهی پدری مادر الهه است.که آن را بیش از خانهای که الهه برای او در شهر خریده است دوست میدارد.امری که آگاهی از آن ما را به ریشههای قوت پیوندهای عاطفی در این خانواده رهنمون میشود.
در ادامه ضمن آشنایی با فعالیتهای ورزشی این سه خواهر،بیشتر با شخصیت آنان آشنا میشویم. تضاد میان لباس عادی دختران و زنان با لباس ورزشی، انتقادها و گله مندی هایی از سوی مردم شهرستان موجب شده بود . یکی از آنها می گوید :".بعدها که با کسب امتیاز در مسابقات جهانی و ربودن مدال طلا،مورد افتخار وسربلندی مردم شهر کوچکمان قرار گرفتیم این اعتراض به احترام بدل شد".
سادگی و صمیمیت فیلم و امکان حضور و همراهی با شخصیتهای فیلم،در لحظات اوج نگرانی،حزن و شادمانی یا پیروزی و مشاهدهی برخوردهای متفاوت سه شخصیت اصلی فیلم، حس پرقدرتی از همدلی و همذاتپنداری را در طول فیلم منتشر ساخته که بر جذابیت آن افزوده است.به یاد بیاوریم وقتی سهیلا در نخستین گام، از لیست چهار نفرهی نامزدهای شرکت در مسابقه ورزشهای رزمی آسیایی در اندونزی خط خورده و ناگزیر از بازگشت به سمیرم میشود،او رادر حین رانندگی در مسیر بازگشت میبینیم و به خوبی شاهد انتقال عواطفش و نوع برخوردش با این شکست هستیم،او از این که مقابل دوربین بگرید ابایی ندارد، وقتی همین موقعیت برای الهه پیش میآید برخورد متفاوت او ما را بیشتر با مکنونات درونی و شخصیتیاشان آشنا میسازد.و به دیگر سخن با توفیق کارگردان در نمو عرضی روایت مواجهه میشویم.از این نمونهها که در موفقترین شکل خود،به رنگآمیزی حسی فیلم منجر شده، همدلی و همذاتپنداری چشمگیری برای فیلم تدارک دیده ،در فیلم کم نمیبینیم دعاهای مادر،نزدیکی بیشتر عاطفیاش به الهه در شرایطی که همهی فرزندان خود را یکسان دوست میدارد،حضور امید به عنوان همسر شهربانو، نمایش لحظات تنهاییاش و توصیههای دیگران در مواجهه با کمبودهای ناشی از سفرهای طولانی همسرش در اردوهای ورزشی، و گلههایش از این که در درخششهای جهانی همسرش دیده نمیشود و شوخیهای آن دو، و شادمانیاش هنگام پیروزی همسرش در دو جام جهانی نمو عرضی دیگری را برای فیلم رقم زده است که دلنشین مینماید. تعدد این نموها،از کاربرد آگاهانهی تمهیدهایی میگویند که علاوه بر نمو طولی فیلم که ماجرا را پیش میبرد، رنگآمیزی ساختار حسی فیلم را نیز به دنبال دارد.
نکتهی مهم دیگری که در فیلم به چشم میخورد، به نحوهی پرداختن به پدر باز میگردد.او – به دلیلی که هیچگاه در فیلم به آن پرداخته نمیشود – همسر و فرزندانش را بیخبر ترک گفته و هشت سال بعد در کنار همسر جدیدش آفتابی میشود.مصیبی بارعایت حریم شخصی و خانوادگی شخصیتهای فیلمش در عین حال که رویکرد او بر نمایش بیواسطه وصریح موقعیتةای مختلف افراد استواراست،از ورود به چند وچون علل ترک خانواده از سوی پدر خودداری کرده و حرمت حریمهای شخصی را محفوظ نگاه میدارد.در شرایطی که الهه و خانوادهاش در پی اعتقادی خانوادگی در برگزاری مراسم عاشورا و پهنکردن سفر و به اصطلاح «خرج دادن» تلاش میکنند، یاد پدر و حضور مفیدش در این مراسم و به ذهن آنان خطور میکند.پدر – و احتمالا همسرش که بر ترک موتور او سوار است – در مراسم حضوری فعال یافته و به نظر میرسد بنا بر تجربهی احتمالیاش – در فیلم هیچگاه به شغل پدر اشاره نمی شود – در مدیریت آشپزی مراسم مسؤلیت پذیرفته است.در صحنهی دیگر شاهد آنیم که دختران در حالی که متقلبند و نمیتوانند از سختی لحظاتی که فقدان پدر بر آنها تحمیل کرده بود چشم پوشی کنند اعلام میدارند که پدر را بخشیدهاند و او را همچنان دوست میدارند.
سحر مصیبی در عین اندیشیدن به تعدد جنبههای ممکن این روایت،از نگاهی انتقادی نیز غافل نشده و در جایجای فیلم،به فقر امکانات شخصیتهای فیلم و بیتفاوتی نهادهای ورزشی مسؤل اشاره میکند.چه در صحنههایی که محل تمرین آنان را در دامن طبیعت نشان میدهد،و چه در زیرزمین محقری که آنان به عنوان باشگاهی خصوصی تدارک دیدهاند تا بتواند برخلاف سنت حاکم،از آموزههای عملی یک مربی مرد برخوردار شوند.
جدای از نگاه موشکاف،صمیمی و همهجانبهی مصیبی، که چیزی را از قلم نیانداخته است،باید به تدوین چشمگیر فیلم،و روانی ضرباهنگ آن اشاره داشت.حقیقتی که ما را وامیدارد همیلا مؤید،تدوینگر جوان فیلم را از ذخیرههای جدی فیلم مستند به حساب بیاوریم.
تا کنون
سینما حقیقت، به عنوان مهمترین جشنواره و بستر رقابتی سینمای مستند ایران،نشان داده است که هر سال اثر چشمگیری در آستین دارد که توجه همگان به خود جلب خواهد کرد.اثری که تا سال بعد و جشنوارهی بعد،،سینمای مستند ایران را نقل محافل جهانی خواهد کرد.در سالهای گذشته درخشش مستدام فیلمهایی چون «من میخوام شاه بشم»(مهدی گنجی) و «آتلان»(معین کریمالدینی) مصداقهایی از این برگ برنده بودهاند.بیتردید یکی از برگهای برنده امسال،فیلم «از صفر تا سکو» خواهد بود.نام سحر مصیبی را باید بخاطر سپرد.