۰
دوشنبه ۸ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۲۰:۱۹
نقد محمدرضا مقدسیان بر فيلم مستند « آبی کمرنگ » ساخته ی آرش لاهوتی

حجم غلیظ واقعیت

آبی کم رنگ نه آغازی پرشور دارد و نه پایانی پر سر و صدا، همه چیز به آهستگی آغاز می شود و به سادگی پایان می گیرد
حجم غلیظ واقعیت
فرق است بین سینمای احساسات گرا و سینمای واقع گرایانه. "آبی کم رنگ" از جنس سینمای واقع گرایی است که تمام تلاشش را معطوف به دور ماندن از دخل و تصرف و قضاوت نکردن واقعیت کرده است.لاهوتی در اثر تازه اش سراغ آسایشگاه بیماران روانی جنگ رفته است.اما برخلاف باور و عادت همیشگی بنا نیست به مقوله جانبازی به شکلی احساسات گرایانه توجه شود.در واقع دلیلی بر چاشنی احساسات گرایی در اثر دیده نمی شود چه که خود سوژه به تنهایی واجد قابلیت های اصل واقعی و تأثیر گذار است.طبق باور بسیاری از نظریه پردازان اصیل ترین و تأثیرگذار ترین وقایع، رخددهای واقعی ای هستند و مستند ساز برای رسیدن به نتیجه ای در خور با هدف بیان دیدگاه و دغدغه هایش، اصلاً نیازی به تلاش و تکاپوی بسیار ندارد. بلکه کافی است تمام تلاشش را معطوف به از کار انداختن تلاش های اضافی و تفکرات و تمهیدات اضافی ذهن کند.در این فضا این خود واقعیت است که واقعی تر دیده می شود و به واقع تصویر می شود.در همین نظریه بر این اصل تأکید می شود که چون امری خالص تر و اصیل تر از واقعیت وجود ندارد، رسیدن به کیفیتی که بتوان واقعیت را تصویر کرد و یا در مدلی عملگرایانه تر، کمترین میزان دخل و تصرف را در واقعیت به خرج داد، بهترین و درست ترین نتیجه حاصل می گردد.نتیجه کار آرش لاهوتی را می توان از این منظر دید. او با سراغ گرفتن از جانبازان اعصاب و روان و با محور قراردادن سرنوشت چهار نفر از آنها، تلاش کرده است که وضعیت فکری و جسمی و روحی آنها را بی کم و کاست و با کمترین دخل و تصرفی به نمایش بگذارد و در این مسیر تلاش شده است تا کمترین میزان تأثیرگذاری تعمدی را به خرج دهد.در واقع لاهوتی کشف کرده است که سراغ گرفتن از واقعیت موجود و کشف و درک هرآنچه در دل آن مستتر است، خود به تنهایی برای رسیدن به اثر در خور کفایت میکند. از جایی به بعد صرفاً مستند ساز شاهد و ناظر است و تنها دخل و تصرفش تعیین زاویه دوربین، اندازه نماها، تدوین و نهایتاً ارائه اثر به عنوان روایتی مستند از "آنچه که هست" ، می باشد.جالب اینکه عمق تأثیر گذاری بر مخاطب و به تبع آن همراهی و همکناری مخاطب با اثر بسیار اصیل تر و خالصانه تر از حالتی است که تمهیدات روایت سانتی مانتال از واقعیت به کار وارد می شود.
"آبی کم رنگ" برشی است  از زندگی در حال تکرار و دوار جانبازان اعصاب و روان.لاهوتی سرنوشت، آرزوها و تمایلات و سرخوردگی های چهار شخصیت اصلی فیلمش را بهانه ای کرده برای روایت مسیر دوار و تکرار شونده تمایل و عدم موفقیت و آرزومندی مدام.در این مسیر با آرزوها و دلمشغولی های شخصیت ها، با تلاش ها و شکست ها، با غم ها و شادی ها و با هرآنچه بودن و زندگی آنها را شکل می دهد آشنا می شویم، امری که چندان نو و تازه نیست اما وقتی در نظر داشته باشیم که کارگردان به عمد لحظه های ناب و پرکشش داستان را با کمترین سو استفاده و کمترین تمرکز برای احساساتی کردن مخاطب به کار بسته است، جنسی از تازگی را تجربه می کنیم.در واقع در نگاه نخست اینطور به نظر می رسد که کارگردان از پس استفاده درست از موقعیت هایی که خودش شکار و کشف کرده است بر نیامده، اما در عمل نگاهی جدی تر به اثر این نتیجه را در پی دارد که اصولاً بنا نبوده که این موقعیت ها بیش از این پرداخت شوند، چه که بنا نبوده فیلمساز و دغدغه ها و مؤلفه های احساسی اش در کار بیش از این برجسته شود و بر واقعیت خود بسنده کار، بچربد. در مجموع باید گفت که "آبی کم رنگ" نه آغازی پرشور دارد و نه پایانی پر سر و صدا، همه چیز به آهستگی آغاز می شود و به سادگی پایان می گیرد.اما در دل این سادگی و آرامی، حجم غلیظی از واقعیت عریان در جریان است که دست از سر مخاطب بر نمی دارد. این همان جنس از جاذبه اصیلی است که تنها در دل واقعیت اصیل یافت می شود و از هیچ تمهید و درایت روایت گرایانه ای بیرون نخواهد آمد.    
 
کد مطلب: 1961
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *